به گزارش پایگاه تحلیلی - خبری ایران بالکان (ایربا) به نقل از اعتماد، این در حالی است که حمایتهای غرب از مخالفان دولت اوکراین، کشور تازه استقلال یافته شوروی سابق، خشم و نارضایتی روسیه را به همراه داشته است. چنانچه کنفرانس امنیتی مونیخ به محل منازعه لفظی میان روسیه و غرب بر سر بحران اوکراین تبدیل شد. بحران اوکراین پس از آن شروع شد که دولت این کشور طرح پیمان تجاری با اتحادیه اروپا را به نفع روسیه رد کرد. اما اکنون با وجود استعفای نخستوزیر اوکراین، این اعتراضات، رییسجمهوری این کشور را نشانه گرفته است.
صرف نظر از پیامدهای کوتاهمدت- میانمدت، هزینههای انسانی، سیاسی- اقتصادی داخلی بحران کنونی اوکراین که در حال شدت گرفتن است، به نظر میرسد منازعه قدرت شرق و غرب در این کشور پس از سه سال آشوب در خاورمیانه، نگرانیهایی در ابعاد فلسفه سیاسی و نظام بینالمللی ایجاد میکند. بگذارید کمی به عقب بازگردیم؛ پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، برخی اندیشمندان مانند فرانسیس فوکویاما از پایان تاریخ با تسلط لیبرال دموکراسی مدل امریکایی سخن میگفتند. این نظریه البته با نقدهای زیادی از چپهای جهان روبهرو شد، اما رفتهرفته، بسیاری از نظامها تلاش کردند خود را با شاخصههایی از دموکراسی، مانند ایجاد سیستمهای مشارکت انتخاباتی تطبیق دهند، با این وجود دیدیم امریکا به عنوان الگوی دموکراسی جهان رفتارهایی ضد آن به نمایش گذاشت و میگذارد.
شاید این رفتارهای ضد دموکراتیک امریکا در برقراری روابط استراتژیک بارژیمهای اقتدارگرا و دیکتاتوریهای همسو، تا این زمان این اندازه نگرانکننده نبود. اما اکنون که خاورمیانه و جهان در حال تبدیل شدن به میدان اقتدار گروههای بنیادگرایی است که ماحصل این سیاستهای دوگانه امریکا هستند، باید بیشتر نگران بود. در واقع مساله اینجا تنها اوکراین نیست. با گذری از تحولات خاورمیانه و رویکردهای بینالمللی به آنها، باید نگران ابعاد مهمتری از بحران اوکراین بود. شاید برخی ناظران از رهگذر تحولات انقلابی خاورمیانه که چندان هم نتایج مثبتی برای این کشورها در برنداشت و این کشورها را به درون انواع چالشهای سیاسی و اقتصادی خونین فرو برد، تحولات کنونی اوکراین را مثبت ارزیابی کنند. اما موضوع مهم این است که امریکا و غرب که در تحولات خاورمیانه به جز بحران سوریه، نقشهای پنهانی اما گستردهیی در تحولات مصر، بحرین و یمن ایفا کردند و آنجایی که منافعشان ایجاب میکرد از دگرگونی بنیادی نظامهای یمن و بحرین جلوگیری کردند، در بحران سوریه، جایی که یک نظام غیرهمسو با امریکا حضور داشت، این تحولات انقلابی را به یک جنگ تمامعیار تبدیل کردند که میلیونها قربانی داشت و منطقه را تبدیل به کارزاری برای گروههای بنیادگرای القاعده کرد.
در چنین شرایطی غیرواقعبینانه نیست اگر بگوییم اکنون این نگرانی وجود دارد که این سناریو در اوکراین و سایر کشورهای منطقه و جهان تکرار شود. اگر چه نقدهای زیادی به دولت اوکراین وارد است اما به طور بیطرفانه میتوان رویکردهای اخیر امریکا و غرب برای استفاده از قدرت نرم و تغییر موازنه قدرت به نفع مخالفان در کشوری مانند اوکراین را کاملا غیردموکراتیک دانست.
واقعیت مسلم این است که حمایت امریکا و غرب از مخالفان دولت یانوکوویچ تنها به این دلیل است که امریکا و غرب سیاست آن را نمیپسندند. اما اوکراین به هر حال ساختاری دموکراتیک دارد. اگرچه دولت کنونی اوکراین مورد اعتراض بخش وسیعی از مردم است، این دولت ناگزیر به استعفا شد و رییسجمهوری منتخب اوکراین پست نخستوزیری و معاون نخست وزیری را به اپوزیسیون پیشنهاد داد. در واقع در اوکراین یک نظام مردمسالار وجود دارد، رییسجمهور هر چهار سال یکبار انتخاب میشود، نخست وزیر بر اساس انتخابات پارلمانی انتخاب میشود، شاید زمانی یک فرد و گروه غربگرا حاکم شود و شاید زمانی یک فرد و گروه روسگرا - کمااینکه بارها در اوکراین چنین رویدادهایی رخ داده است - پس مداخله در اعمال فشار به رییسجمهور قانونی این کشور برای استعفا و برهم زدن نظم انتخابات دورهیی ریاستجمهوری، تنها به دلیل غرضورزی و جاهطلبیهای شخصی و گروهی - در شرایطی که نخست وزیر به اصرار معترضان استعفا داده و پست نخستوزیری به اپوزیسیون پیشنهاد شده است - کاملا با آنچه امریکاییها آرمانهای دموکراتیک مینامند در تناقض است.
البته باز هم تکرار میکنم امریکا در رویکردهای گوناگون مانند رابطه با دیکتاتوریهای همسو ثابت کرده است شعارهای دموکراسی امریکایی بیشتر وجهه تبلیغاتی دارد تا آرمانی واقعی. چنانچه برخی از کارشناسان امریکایی نیز اذعان دارند که نظام امریکا از حالت ایدهل لیبرال دموکراسی بهشدت فاصله گرفته است.
https://ccsi.ir//vdcf.0dciw6dymgiaw.html
ccsi.ir/vdcf.0dciw6dymgiaw.html