با اعلام طرح راه ابریشم جدید، پاکستان صاحب نقشی شاخص در چشمانداز اتصال کشورهای آسیای مرکزی به آبهای آزاد شده است. البته اتصال خطوط انرژی و ترانزیتی از طریق پاکستان به موازات حمایتهایی که از سوی ایالات متحده و چین از این طراح صورت میگیرد مستلزم نزدیکتر شدن روابط این کشور با کشورهای آسیای مرکزی است. پاکستان کنشگری است که سوابق پروپیمانی در استفاده از برگ شبهنظامیان افراطگرا برای بازیگری خویش در منطقه، در پهنهای به وسعت شبه قاره تا خاورمیانه و بالاخص افغانستان در کارنامه دارد، در حال حاضر نیز رسیدن طالبان به مرزهای آسیای مرکزی متاثر از سیاستها و کنشهای اسلامآباد ارزیابی میشود، تکاپوهایی که معطوف به ارادهی پاکستان برای افزایش کنشگریاش در منطقه و توسعهی میدان بازی و چانهزنیهایش در جوار مرزهای آسیای مرکزی دانسته میشود. یکی از وجوه این تلاشها بدین معطوف است که پاکستان با تبدیل خویش به پل ارتباطی بین آسیای مرکزی و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس ضمن ارتقای جایگاه ژئوپلیتیک خود در منطقه و تبدیل خویش به یکی از مسیرهای راهبردی ترانزیت بینالمللی، اهداف اقتصادی خویش از جمله ایجاد بازارهای جدیدی اقتصادی را نیز محقق سازد.
آسیای مرکزی با بیش از 60 میلیون جمعیت و مساحتی در حدود چهار میلیون کیلومترمربع یکی از مناطق ژئواستراتژیک جهان محسوب میشود. همجواری این منطقه با چین و روسیه و همچنین آسیای جنوبی و غرب آسیا موقعیتی منحصربفرد را برای آن رقم زده است. این وضعیت منجر به جلب توجه قدرتهای منطقهای و بینالمللی بدین منطقه و تبدیل آن به یکی از آوردگاههای جهانی شده است. ترتیباتی که آسیای مرکزی را هدف سناریوهای متکثر و در برخی موارد متزاحم قدرتها قرار داده است. چین برای حفظ بازار فروش و ترانزیت محصولات و همچنین واردات مواد خام، روسیه به منزلهی میراثدار شوروی و قدرتی که آسیای مرکزی را بخشی از خارج نزدیک خویش دانسته و به صراحت آنرا حیاط خلوت خویش میخواند و تداوم و تثبیت و توسعه حضور همهجانبهاش در آسیای مرکزی را از اهداف اولویتدار خود برمیشمارد و غرب که با انگیزهی تسلط بر شریانهای تجاری چین و کاهش نفوذ روسیه و بهرهمندی از منابع طبیعی این منطقه و دستیابی به مجموعهای از منافع امنیتی و نظامی در آسیای مرکزی مشغول تکاپو است، هر یک در حال پیادهسازی طرحهایی هستند که بیشتر جلوههای اقتصادی دارند. اما در واقع این رقابت ها و فعالیتها را باید در امتداد کشاکشهای روسیه و انگلیس در قرن نوزدهم موسوم به بازی بزرگ در آسیای مرکزی دانست که اکنون نسخهی بهروزآوری شدهی آن با بازیگرانی جدید و البته پرشمارتر نسبت به آن دوران در جریان است. در بازی بزرگ جدید چین با طرح احیای راه ابریشم و سرمایهگذاریهای کلان پا به عرصهی رقابت گذاشته است. روسیه طرح همگرایی اوراسیایی را دنبال میکند و آمریکا نیز در تداوم حضور نظامی خود در افغانستان، طرح راه ابریشم جدید و اتصال آسیای مرکزی به جنوبی از طریق افغانستان را پیگیری میکند.
طرح موسوم به «راه ابریشم جدید» در سال 2009 توسط وزارت امور خارجه آمریکا ارائه شد، طرحی که نظیر بسیاری دیگر از الگوهای رفتاری امریکا ملهم از طراحیهای پیشین نظامی این کشور بود. در زمان حمله امریکا به افغانستان «شبکة توزیع شمالی» برای ترانزیت و تأمین تدارکات نیروهای ائتلاف غربی از چین و آسیای مرکزی به سمت افغانستان مورد استفاده قرار گرفت. در برابر شبکه توزیع شمالی، شبکه توزیع جنوبی با استفاده از شبکهی راه دریایی و بنادر پاکستان بخشی دیگری از شبکهی تأمین تدارکات نیروهای ناتو در افغانستان را بر عهده داشت. اینک آمریکا با اتصال شبکه توزیع شمالی و جنوبی قصد ایجاد یک شبکه اقتصادی شامل تبادل کالا، خطوط انتقال انرژی اعم از نفت و گاز و برق و همچنین خطوط ترانزیت را دارد. در این بین طرح راه ابریشم چینی از انعطاف بیشتری برای همکاری با دو طرح دیگر برخوردار است تاجاییکه هم آمریکاییها و هم روسها طرح راه ابریشم چینی را طرحی همافزا با طرح پیشنهادی خود عنوان میکنند. بنابراین به نظر میرسد که عمدهی رقابت بین طرح همگرایی اوراسیایی روسیه و طرح راه ابریشم جدید آمریکایی میباشد. بدین ترتیب طرح راه ابریشم جدیدی که همواره با شعار انتخاب آزاد برای تجارت و بهرهمندی از بازارهای گوناگون توسط غرب در منطقه ترویج میشود در جهت واگرایی کشورهای منطقه از مسکو و کاهش نیاز همهجانبهی آنها به روسیه طراحی شده و روسها در برابر آن به دنبال همگرایی هرچه بیشتر در این منطقه میباشند.
در مارس 2015 اسلامآباد و پکن توافقنامههای سرمایهگذاری چین در زیرساختهای مورد نیاز پاکستان برای راه ابریشم چین را به ارزش 46 میلیارد دلار امضا کردند. طرحی که احداث کریدورهای 5 و 6 از طرح موسوم به «همکاری اقتصادی منطقهای آسیای مرکزی» (CAREC) با مشارکت چین، قرقیزستان، قزاقستان، تاجیکستان، افغانستان و پاکستان و همچنین تجهیز بندر گوادر پاکستان را شامل میشود.
در جریان سفر رئیسجمهور تاجیکستان به پاکستان در آبانماه سال جاری طرح ایجاد سه خط ترانزیت جادهای بین دو کشور از طریق افغانستان به امضا رسید. همچنین پاکستان طرح احداث مسیر مواصلاتی از طریق پل دوستی در منطقه ترمز ازبکستان را نیز با این کشور دنبال مینماید. سیاست پاکستان در ایجاد همکاریهای دوجانبه با کشورهایی که درگیر رقابتهای جدی با یکدیگر هستند و ارادهی اسلامآباد معطوف به تنوعبخشی به مسیرهای مواصلاتی با آسیای مرکزی صرفا بهدلیل اوضاع امنیتی افغانستان نبوده و بیشتر برای مصون ماندن از اختلافات کشورهای همسایه در آسیای مرکزی است. جمهوریهای آسیای مرکزی بهواسطهی شبکه راههای بهجامانده از دوران شوروی دارای گرهخوردگیها و پیچیدگیهای ارتباطی با یکدیگر هستند که سران این جمهوریها از همین امر به منزلهی اهرم فشار علیه یکدیگر استفاده میکنند، پدیدهای که توام با محصور بودن منطقه آسیای مرکزی در خشکی، موضوع مسیرهای مواصلاتی در آن را به موضوعی دارای درجهی بالای اهمیت تبدیل کرده است. در سوی دیگر ماجرا پاکستان قرار دارد که علاوه بر عدم بهرهمندی از زیرساختهای مناسب ترانزیتی، همانند کشورهای آسیای مرکزی با کمبود شدید منابع انرژی مواجه است، معضلاتی که ذیل ارادههای قدرتهای بینالمللی بازیگر در منطقه، اهداف پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی را به هم گره میزند.
در این بین بندر گوادر به منزلهی نقطهی پایان مسیرهای ترانزیتی آسیای مرکزی در پاکستان و محل اتصال به آبهای آزاد از اهمیت راهبردی ویژهای برخوردار میشود. با توجه به ناتوانی پاکستان برای تولید برق و اینکه این کشور در شرایط فعلی خود نیز با کمبود برق مواجه است در صورت اجرای طرح توسعه بندر گوادر و تبدیل آن به یک بندر آب عمیق، با توجه به تاسیسات مورد نیاز برای چنین زیرساختهایی این بندر نیاز شایان توجهی به انرژی برق خواهد داشت و به همین دلیل طرح انتقال انرژی برق آسیای مرکزی به جنوبی موسوم به کاسا-1000 (CASA-1000) اهمیتی بیش از پیش یافته است. در صورت تحقق برنامهی حذف مسیر ایران در راه مواصلاتی بین آسیای مرکزی و کشورهای حاشیه خلیج فارس، راه ارتباط آنها به مسیر کانال سوئز به دریای سیاه و سپس از طریق راه آهن روسیه به آسیای مرکزی محدود خواهد شد که نه تنها به لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه نیست بلکه با اهداف راهبردی غرب در محدودسازی نقش روسیه در منطقه مغایرت خواهد داشت و به همین دلیل چنانکه پیشتر اشاره شد مسیر موسوم به راه ابریشم جدید امریکایی و راه ابریشم چین با هدف حذف ایران و روسیه به نقطهی تلاقی خواهند رسید.
در این نوشتار هدف توجه به تغییراتی است که با نقشآفرینی پاکستان و ایجاد این راهها و بنادر و خطوط انرژی در منطقه ایجاد میشود. در حال حاضر نگاه اکثر کشورهای منطقه آسیای مرکزی در زمینه اقتصادی و سیاسی به همسایه شمالی آنها یعنی روسیه است. یکی از اهداف ایجاد شبکهی راههای منتهی به پاکستان پدید آوردن بازارهای جدید اقتصادی در منطقه است که نگاه سنتی رو به شمال (روسیه) را در پهنهی آسیای مرکزی تغییر خواهد داد. از قِبَلِ این راهها و خطوط انتقال انرژی که تنها محدود به خطوط انتقال برق از آسیای مرکزی به پاکستان نمیباشد و دربرگیرندهی ترانزیت نفت و گاز از کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس به پاکستان و افغانستان و جمهوریهای آسیای مرکزی و چین خواهد بود، نه تنها انحصار روسیه در بازارهای انرژی منطقه در هم خواهد شکست، بلکه کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس که در حال حاضر عمدتا حضور اقتصادی آنها در منطقه آسیای مرکزی منحصر به کمکهای مالی محدود و گردشگری است، تبدیل به شرکای مهم اقتصادی این کشورها خواهند شد. پاکستان در حالی بهمنزلهی کشور هدف برای سرمایهگذاری و اتصال جمهوریهای آسیای مرکزی به آبهای آزاد انتخاب شده است که با کمبود انرژی و عدم وجود زیرساخت مناسب روبرو است. پاکستان هیچ راه بیواسطهای به کشورهای آسیای مرکزی ندارد و ناچار به عبور از افغانستان است که با توجه به اوضاع امنیتی افغانستان این موضوع نظر سرمایهگذاری اقتصادی ریسک بالایی محسوب میشود. بدون شک طرح منتهی شدن مسیرهای ترانزیتی آسیای مرکزی به گوادر با حمایت توامان چین و آمریکا تهدیدی اساسی نسبت به جایگاه راهبردی ایران در ترانزیت منطقهای و بینالمللی محسوب شده و یکی از اهداف کلیدی آن دور زدن ایران در یک طراحی جهانی به حساب میآید که آشکارترین پیامد آن در بنادر ایران در جوار خلیج فارس و دریای عمان آشکار خواهد شد.
*پژوهشگر بنیاد مطالعات قفقاز
منبع: همشهری دیپلماتیک، نشریه سیاسی ـ تحلیلی، دوره جدید، شماره 89، زمستان 1394، ص 117ـ116 https://ccsi.ir//vdcaa0n6.49nue15kk4.html
اشتراک گذاری :
ccsi.ir/vdcaa0n6.49nue15kk4.html
ارسال نظر
کليه حقوق اين سايت متعلق به بنياد مطالعات قفقاز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.