پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ , 2 May 2024
تاریخ انتشار :يکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۰۸:۵۶
کد مطلب : 948
«واقعيت‌ها، اشتباهات و انتظارات در روابط ايران و روسيه» در گفتگوي خانم دكتر الهه كولايي با ايراس

هرچند برخي در ايران از ديدار آقاي احمدي‌نژاد و مدويديف در حاشية نشست سران شانگهاي انتظارات زيادي داشتند، اما اين ديدار به همان «اختصاري» برگزار شد كه پيشتر مدويديف تأكيد كرده بود. اما از منظر آگاهان امر، اين «اختصار» و عدم تحول ناگهاني در روابط تهران- مسكو چندان هم دور از انتظار نبود، چرا كه روندها در سياست خارجي روسيه از ابتداي فروپاشي شوروي تا كنون نوعي سوق‌يافتگي منظم از آرمان‌ها به واقعيت و از رويكردهاي ايدئولوژيك به واقع‌گرايي را نشان مي‌دهد. در اين ميان، روابط ايران و روسيه نيز متأثر از واقعياتي است كه روس‌ها در سياست خارجي خود با آنها مواجهند كه مهم‌ترين آنها روابط كلان مسكو با واشنگتن است. موسسه مطالعات ايران و روسيه (ايراس) در همين رابطه و براي تدقيق چيستي روابط ايران و روسيه و دورنماي آن گفتگويي را با سركار خانم دكتر الهه كولايي، استاد دانشگاه تهران ترتيب داده كه مشروح آن در ادامه از نظر مي‌گذرد؛
خانم دكتر، روابط ايران و روسيه طي سال‌هاي اخير و پس از همراهي‌هاي مدويديف با فشارهاي غرب عليه تهران كه با انتقادهاي آقاي احمدي‌نژاد همراه شد و به ويژه به تبع موافقت و اجرايي شدن قطعنامة ۱۹۲۹ از سوي روسيه با ركود محسوسي مواجه شده كه در برخي منابع از آن به «زمستان سرد» تعبير مي‌شود. ديدگاه شما در خصوص وضعيت فعلي روابط تهران- مسكو چيست؟
موضوع «زمستان سرد» و يا «بهار دلپذير» در روابط ايران و روسيه تابعي از تلقي‌هايي است كه در كشور ما از روسيه، سياست‌ها و اهداف اين كشور وجود دارد. با اينكه در سياست‌ خارجي روسيه طي بيش از دو دهه‌اي كه از فروپاشي اتحاد شوروي مي‌گذرد، تغييرات مشهودي اتفاق افتاده، اما من فكر مي‌كنم كه روند اين تغييرات و سمت‌گيري آن خيلي سريع مشخص شد و يا اينكه مشخص شده بود. اين در حالي است كه ما در چارچوب سياست خارجي خود كمتر خواستيم يا پذيرفتيم كه بايد به اين تغييرات و آثار آن بر روابط ايران و روسيه توجه داشته باشيم. لذا، وضعيت فعلي در روابط تهران- مسكو نتيجة تغييراتي است كه در سياست خارجي روسيه و به ويژه در روابط اين كشور با امريكا و اروپا شكل گرفته و منتاسب با اين تغييرات، وضع و جايگاه ايران نيز در سياست خارجي روسيه تغيير يافته كه آثارش را شاهد هستيم.
اگر به رويكرد حاكم بر سياست خارجي روسيه در سال‌هاي گذشته نگاه كنيم، با در نظر گرفتن جايگاه ايران در اين سياست و اولويت‌ها، نيازها، دغدغه‌ها و نگراني‌هايي كه در اين حوزه وجود داشته و نيز پیرو تغييراتي كه در روابط ما با امريكا و اروپا و تحولي كه در رويكرد ما نسبت به جامعة جهاني وجود داشته، ما شاهد تغيير در اين روابط و به نوعي كنار رفتن پرده‌ها و آشکارتر شدن اولويت‌ها در سياست خارجي روسيه هستيم. بخشي از اين تغيير مي‌تواند ناشي از محاسبات نادرست در خصوص رفتارها، جهت‌گيري‌ها و سياست‌هاي روسيه و نيز به واسطة شناخت نادرست از اين كشور باشد. با اين ملاحظه، تصور می شود كه وضع موجود در روابط تهران- مسكو برآيندي از نوع روابط روسيه با امريكا و اروپا، زير تأثير اين روابط كه در اولويت‌ مسكو قرار مي‌گيرند و به طور طبيعی زير تأثير مسائلي كه ما در سال‌هاي اخير به واسطة قطعنامه‌هاي شوراي امنيت با آن مواجه بوده‌ايم، است.
نكتة حائز تأمل اينكه درست نیست كه روسيه را از مجموعة كشورهاي جهان جدا كنیم و در تنظيم روابط اين كشور با ايران انتظار يك رويكرد متفاوت و در واقع آن چه را كه از اتحاد راهبردي مي‌توان استفاد كرد، از مسكو انتظار داشت. همان طور كه مي‌دانيد از سال‌هاي گذشته اين تصور غيرواقع‌بينانه در برخي افراد در كشور ما وجود داشته و در مورد آن صحبت شده كه گويا روابط ما با روسيه راهبردي است. حال آنكه زماني كه موضوع روابط راهبردي مطرح مي‌شود، طبيعي است كه اين نوع رابطه مابه‌ازاء‌هايي دارد و انتظاراتي را ايجاد مي‌كند كه اين انتظارات به هيچ ‌وجه با واقعيات روابط تهران- مسكو انطباق ندارد. در اين شرايط، طبيعي است كه از «زمستان» و از انتظارات برآورده نشده‌اي صحبت به ميان آيد كه با واقعيات و شرايط عيني كه در تنظيم روابط روسيه با جهان و با كشور ما وجود دارد، ارتباط نمي‌يابد.
مفهوم «زمستان» در شرايطي به ذهن آمده كه خيلي‌ها انتظار آن را نداشتند، اما با توجه به تغييراتي كه در سياست خارجي روسيه بعد از فروپاشي شوروي اتفاق افتاده، فراز و نشيب‌هايي كه تجربه شده، تحولاتي كه به وجود آمده و از همه مهم‌تر گرايش روس‌ها به پذيرش واقعيت‌ها و كنار گذاشتن ايده‌آل‌گرايي و آرمان‌گرايي در سياست خارجي روسيه كه نه تنها در زمان پوتين بسيار برجسته شد و نمود پيدار كرد، بلكه از همان دورة اول رياست‌جهمهوري يلتسين و از همان سال‌‌هاي اول اين دوره بذر‌هاي اين رويكرد جوانه زد و حتي در دورة آندره كوزيروف نيز شاهد رويكردهاي واقع‌گرايانه هستيم، خط سير مشخصي در سياست خارجي مسكو قابل بررسي مي‌باشد.
برخي در ايران با اشاره به شكاف گفتماني بين مدويديف و پوتين در خصوص تحولات خاورميانه كه در مورد ليبي نمود برجسته‌اي يافت، بر وجود اختلاف‌نظر ميان اين دو در خصوص ايران تأكيد كرده و اميدوارند كه اين اختلافات به نفع ايران تمام شود. ديدگاه شما در اين خصوص چيست؟ با عنايت به وجود شكاف‌ گفتماني مشهود در ميان تصميم‌سازان سياست خارجي روسيه، آيا مي‌توان به خط سير مشخصي در اين سياست در خصوص ايران باور داشت؟
مفهوم روند «يكنواخت» در سياست خارجي روسيه به اين معنا نيست كه ما شاهد تضاد كامل، تقابل كامل و يا همكاري كامل هستيم، چرا كه اين نوع برداشت‌ها در واقع از نتايج دوران جنگ سرد، ميراث دورة شوروي، سياه و سفيد و در دو قطب متعارض ديدن مسائل و يا ساده كردن تحولات است. اين ديدگاه هم در امريكا، در روسيه، در ايران و هم در ساير كشورهاي جهان طرف‌داراني دارد. خيلي‌ها‌ مايل هستند روابط روسيه و امريكا را به سطح همكاري كامل و يا تضاد كامل تقليل دهند، اما واقيت اين است كه همان عمل‌گرايي كه اشاره كردم دولت روسيه اعم از پوتين و مدويديف را، صرف نظر از گرايش‌هايي كه هر كدام از اين دو در سياست داخلي و خارجي خود دنبال كرده‌اند و تفاوت‌هايي كه در نگرش‌ها و رويكرد‌هاي آنها در گذشته و اكنون مي‌توانيم در نظر داشته‌ باشيم، هر دو و حتي يلتسين غرب‌گرا را به پذيرش اين واقعيت سوق داده كه روسيه نه در جايگاهي است كه به يك تقابل مداوم و مستمر در همة حوزه‌ها با غرب به ويژه با امريكا بپردازد و نه در شرايطي كه بر اساس آن خوش‌بيني افراطي غيرواقعي كه در شرايط آغازين بعد از فروپاشي به وجود آمد و در جریان آن روسيه همة زمينه‌هاي تعارضي خود با امريكا و اروپا از بين‌رفته تلقي مي‌كرد، كه بايد به عنوان يك كشور اساساً غربي و اروپايي، در مسير هم‌گرايي با غرب حركت كند.
لذا ، چه پوتين و چه مدويديف بر سر كار باشند، رويكردهاي تقابل و همكاري و ايجاد فرصت‌ها و اهرم‌هاي مناسب در سياست خارجي براي ارتقاء منافع از سوي كرملين دنبال خواهد شد. اين رويكردي است كه نه پوتين و نه مدويديف، هيچ كدام نمي‌توانند آن را كنار بگذارند، چرا كه رهبران روسيه بعد از دورة فروپاشي و در نخستين سال‌هاي بعد از اين تحول، به اين واقعيت كه ژئوپليتيك و ابرازها و امكانات موجود در اختيار رهبران كشور محدويت‌هايي را بر آنها تحميل مي‌كند، توجه پيدا كرده‌اند و به نظر نمي‌رسد كه قصد كنار گذاشتن اين رویکرد را داشته باشند. پس، هرچند اين امكان وجود دارد كه در اولويت‌ها و روش‌هاي پي‌گيري منافع اختلاف‌نظرهايي وجود داشته باشد، اما به نظر نمي‌رسد با بودن پوتين و مدويدف در رأس قدرت، در رويكردهاي اساسي سياست خارجي روسيه شاهد تغييرات بنيادي و جدي باشيم. به نظر مي‌رسد كه همه گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي در روسيه به اين نكته توجه پيدا كرده‌اند كه اين كشور امكاناتي دارد كه بايد از آنها استفاده كند و محدوديت‌هايي نيز دارد كه نمي‌تواند نسبت به آنها بي‌توجه باشد.
لذا، فارغ‌ از كيستي رئيس‌جمهور روسيه، شاهد تداوم اين رويكرد در سياست خارجي مسكو خواهيم بود كه جمهوري اسلامي ايران ابزاري بسيار نافع و سودمند در عرصة خارجي آن است، چرا كه ايران كشوري بسيار قدرتمند در سطح منطقه است كه نه تنها روسيه، بلكه هيچ بازيگري در سطح منطقه و حتي جهان قادر به انكار و ناديده گرفتن آن نيست. بنابراين به نظر من، ‌استفاده از ايران براي تنظيم روابط روسيه با امريكا همچنان از جايگاه ويژه‌اي در سياست خارجي مسكو برخوردار خواهد بود. اين در واقع ما را متوجه دارايي عظيم و بي‌بديلي مي‌كند كه در اختيار داريم. صرف‌نظر از دولتي كه در روسيه سركار است، ايران يك كارت برنده براي اين كشور در تنظيم روابط آن با امريكا است، كه تا اكنون نيز اين گونه بوده است.

پس شما با اين فرض موافق هستيد كه روسيه به‌رغم برخي ضعف‌ها، با كاربست اين كارت در برخي موارد از جمله پروندة هسته‌اي ايران توانسته در وضعيت مذاكره با امريكا قرار بگيرد؟
بله و اين بخشي از همان منافعي است كه من به آن اشاره كردم.
در سوي ديگر روابط ايران و روسيه، مسكو است كه سياست خارجي آقاي احمدي‌نژاد را به عدم انعطاف متهم كرده و مسئول ركود روابط اعلام مي‌كند. ارزيابي شما در اين خصوص چيست؟
صرف نظر از ظرفیت‌‌هاي سياسي، امنيتي، راهبردي، بايد بپذيريم كه ايران از ظرفيت‌ها و توانايي‌هاي بالقوه‌اي در خاورميانه، غرب آسيا، آسياي مركزي، قفقاز و در مناطق مسلمان‌نشين روسيه نه تنها در حوزة فرهنگي، اجتماعي، بلكه در حوزة اقتصادي برخوردار است كه براي روسيه غيرقابل انكار است، حتي در سطح سياست داني (low politics) نيز ايران از امكانات و ظرفيت‌هايي به خصوص در زمينه انرژي، رقابت در اين عرصه و مسئله حضور داشتن يا نداشتن در حوزة انرژي، برخوردار است كه قابل چشم‌پوشي نيست. اين مجموعه مسائل اين ضرورت را يادآور مي‌شود كه ما بايد در داخل نسبت به لايه‌ها و ابعاد مختلف روابط با روسيه يك نگاه همه‌جانبه، دقيق و كارشناسانه را مبنا قرار دهيم. در سال‌هاي گذشته با وجود ظرفيت‌هاي علمي، كارشناسي و دانشگاهي، از اين امكانات استفادة بايسته و ضروري صورت نگرفته، در نتيجه شاهد اتخاذ سياست‌ها و رويكردهايي هستم كه نتيجة آن مي‌شود كه شما اشاره كرديد. يعني يك رويكرد ناسازگار با واقعيت‌هاي موجود، با اولويت‌ها، دغدغه‌ها و نقطه‌عطف‌هاي در سياست خارجي روسيه.

طبيعي است كه براي مسكو مسائلي چون سپر دفاع ضدموشكي، توافقات تسليحاتي، امواج دموكراسي‌سازي، بحث‌هاي اقتصادي و همكاري‌هاي تكنولوژيكي با غرب بسيار حائز اهميت است. هرچند اين موارد در تنظيم روابط روسيه با امريكا و اروپا از جايگاهي والايي برخوردار است، اما ايران به عنوان يك قدرت منطقه‌اي (با همه مسائل و مشكلاتي كه امروز وجود دارد)، همچنان از ظرفيت‌ها و امكانات بازي قابل ملاحظه‌اي در منطقه برخوردار است كه، بهطور طبيعی در روسيه بايد در تنظيم رفتارهاي خود با تهران بايد به اين سطوح توجه داشته باشد. بنابراین، وقتي كه به اين سطح ارتباط، به جايگاه و در واقع به اولويت توجه لازم نشود، ما با اين رفتارهاي ناخوشايند و غيرديپلماتيك مواجه خواهيم شد.
با عنايت به موضع‌گيري‌هاي سخت آقاي احمدي‌نژاد و مدويديف و انتقادات تند آنها از يكديگر از جمله تأكيد آقاي احمدي‌نژاد به بازي مدويديف در سناريوي امريكا، آيا اميدي به بهبود روابط تهران- مسكو در اين دوره وجود دارد؟
براي پاسخ به اين سوال بايد به شرايطي كه وجود دارد، يعني روابط روسيه و امريكا در دورة اوباما توجه كرد. يعني در واقع همان نكته‌اي كه صحبت‌هاي خودم را با آن شروع كردم. به اين منظور بايد ويژگي‌هاي روابط مسكو- واشنگتن به ویژه با توجه به تعريف خانم كلينتون از اين روابط، اعلام «بازشروع» و بازنگري روابط روسيه و امريكا از سوي وي و پيامدهاي اين تحول به درستي تحليل شود كه اينكه پيامد روابط روسيه و امريكا براي روابط مسكو با تهران چه خواهد بود. همان طور كه اشاره كردم، به نظر مي‌رسد كه در تنظيم روابط تهران با مسكو، به فضاي حاكم بر روابط خارجي و ديپلماسي روسيه توجه دقيق صورت نمي‌گيرد و به دنبال آن همان پیامدهای اشاره شده شكل مي‌گيرد، پس در وضعيت فعلي، با توجه به شرايط بين‌المللي كشور ما و با عنايت به اولويت‌هايي كه در سياست خارجي روسيه براي ارتباط با امريكا وجود دارد، نه تنها تا زمان تغيير نخبگان در كرملين روند موجود ادامه پيدا خواهد كرد، بلكه بعد از آن هم به نظر من، چنانچه پوتين به قدرت بازگردد، اين روند ادامه خواهد داشت. در واقع بر اساس اين رويكرد‌ها كه به نظر من خيلي سريع قابل تغيير و تحول نيست و برخلاف وعده‌هاي ديپماتيك و صحبت ‌هايي كه مي‌شود، چشم‌انداز چندان خوش‌بينانه‌اي نمي‌توانيم براي روابط تهران- مسكو انتظار داشته باشيم.

برخي بر اين باورند كه به تبع تحولات و انقلاب‌هاي رنگي در خاورميانه، تغييراتي در سياست خارجي مسكو نسبت به كشورهاي اين منطقه بروز كرده است. اگر چنين است، آيا اين تغيير شامل ايران نيز مي‌شود؟
مسئله كه ما در فضاي جهاني شدن و گسترش آگاهي‌ها و تقاضاهاي عمومي براي تغيير در كشورهاي خاورميانه شاهد هستيم، به نوعي با بسترها و زمينه‌هاي تحولات در خود روسيه و جمهوري‌هاي پيشين شوروي سازگاري دارد. در واقع تحولات در حال وقوع در خاورميانه به گونه‌اي، نه به همان شكل كه در قفقاز و آسياي مركزي اتفاق افتاد، تداوم جنبش‌ها و تغييراتي باشد كه در اين كشورها ظرف سال‌هاي گذشته اتفاق افتاده است. در اين ميان، روسيه نيز طبيعتاً بسيار نگران سرايت امواج آزادي‌خواهي و تقاضاي تغيير از منطقه خاورميانه به خاورميانه بزرگ‌تر و به داخلسرزمین ‌هايي است كه ۱۵-۲۰ ميليون مسلمان روس را در خود جاي مي‌دهند. يعني بيداري اسلامي به عنوان چارچوبی براي تقاضاي مشاركت جهت تعيين سرنوشت و براي به دست آوردن حقوق انساني كه امروز در سراسر خاورميانه شكل گرفته (صرفه‌نظر از بحث‌هايي كه در خصوص ماهيت اسلامي اين جنبش‌ها در ميان است و با عنايت به اينكه در هر حال مردم مسلمان اين منطقه هستند كه اين جنبش‌ها را به وجود آورند و براي تغيير تلاش مي‌كنند)، يك خطر بسيار جدي براي روسيه محسوب مي‌شود، چرا كه انتقال اين امواج به داخل جوامع مسلمان‌نشين در آسياي مركزي، قفقفاز و خود فدراسيون روسيه مي‌تواند چالش‌هاي جدی را سبب شود.
از همين منظر، اين تحولات مي‌تواند در نوع سياست روسيه در قبال خاورميانه و كشورهاي حاضر در اين منطقه بسيار تأثير گذار باشد كه ما آثار و نمودهاي آن را هم‌اكنون و به روشني شاهد هستيم. اما، تنظيم روابط روسيه با ايران كمتر زير تأثير اين تحولات صورت مي‌گيرد و در حقيقت روابط مسكو- تهران بيش از اينكه زير تأثير اين ملاحظات باشد، از ملاحظات كلان و راهبردي موازنة قدرت در منطقه و جهان بين روسيه و امريكا و روسيه و اروپا از جمله خلع سلاح، كنترل تسليحات، حوزه‌هاي نفوذي (كه به نظر مي‌رسد براي بعضي‌ها با پايان جنگ سرد خاتمه يافت) تأثير مي‌پذيرد. بنابراین، به به نظر مي‌رسد مسائل ايران بيشتر بايد در اين چارچوب ديده شود، تا در متن جریان تحول‌خواهي‌ كه ‌اكنون در خاورميانه در جريان است.
برخي تحليل‌گران ايراني در توضيح چرايي ركود در روابط با روسيه به فقدان مباني مشخص براي رابطه با مسكو اشاره كرده و در مقابل، بعضي ديگر با اشاره به صحيح بودن اين اصول، فريب روسيه از امريكا را علت اصلي اين ركود ارزيابي مي‌كنند. ديدگاه شما در اين خصوص چيست؟ چه توصيه‌اي به دستگاه ديپلماسي كشورمان براي ترميم اين روابط داريد؟
همان طور كه در ابتداي صحبت‌هاي خود اشاره كردم، به ويژه در مورد روسيه، توجه نكردن مناسب به واقعيت‌هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي اين كشور، تحول در اين شرايط و در سياست داخلي و خارجي مسكو چالشي عمده محسوب مي‌شود. در واقع مي‌توان گفت كه برآيند شكافي كه همواره بين حوزة دانشگاهي و آكادميك با حوزة تصميم‌گيري وجود داشته و در مورد روسيه خيلي خود را نشان مي‌دهد (طبيعتاً ديگران نيز مي‌توانند در مورد ساير كشورها صحبت كنند). متأسفانه به دليل اين شكاف يعني شكافي كه طي آن تصميم‌گيرندگان به نظرات كارشناسان، متخصصان، استاتيد و پژوهش‌گران توجه نمي‌كنند، ما اساساً فاقد يك ارتباط منسجم، ارگانيك و منظم بين حوزة تصميم‌گيري با حوزة آكادميك و پژوهشي هستيم. در نتيجه به نظر من، اينكه تحليل كنيم كه رفتار روسيه نوعي فريب‌خوردگي است، يا متناسب با واقعيت‌ها است، در نتيجه هيچ تفاوتي ايجاد نخواهد كرد. برآيند آنچه كه براي ما حائز اهميت است، رفتار كنوني، نتايج اين رفتار و مواضع فعلي روسيه در قبال جمهوري اسلامي ايران است كه ما اين نتايج را به وضوح مي‌بينيم.

همان طور كه اشاره كردم، رويكرد همراهي‌جوايانة روسيه با امريكا عليه تهران كه بعد از دعوت خانم كلينتون از روسيه براي «بازشروع» روابط ابعاد بسيار وسيع‌تري پيدا كرده، نشان‌دهندة تلاش روسيه براي بيشترين استفاده از اهرم ايران در تنظيم روابط خود با امريكا است (همان گونه كه تا به حال نيز چنين بوده است). بي‌توجهي به اين واقعيت و انكار آن مشكلي را از ما حل نمي‌كند. به اين اعتبار، به نظر مي‌رسد براي رفتار متناسب با منافع كشور در حوزة سياست خارجي، بيش از هرچيز ما نيازمند شناخت دقيق‌ از كشورها، بازي‌گران و علائق‌، اولويت‌ها و دغدغه‌هاي آنها هستيم و نپذيرفتن اين واقعيت‌ها مشكلي را از ما حل نخواهد كرد. بنابراين، به نظر من هرچه ارتباط ميان نهادهاي آكادميك و تصميم‌سازي بيشتر باشد، شرايط براي دفاع از منافع مردم ايران مهيا‌تر خواهد بود.
با تشكر از خانم دكتر كولايي كه وقت خود را در اختيار موسسه ايراس قرار دادند

https://ccsi.ir//vdcebv8oijh8e.9bj.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

عضويت در خبرنامه