بر کسانی که با دوران جمهوریت ترکیه، یا به عبارتی دیگر تاریخ جمهوری ترکیه آشنایند، اگرچه سطح این آشنایی اندک نیز باشد، پوشیده نیست که در حدود یک دهه ی اخیر چه تحولات شگرفی در تمامی جنبه های این کشور رخ داده است و هر چه این آشنایی ژرف تر باشد، ژرفا و گستره ی این تحولات شگرف، شگفت آورتر می گردد. تاملی بر این تحولات شگرف بی فایده نمی توان بود.
حزب اسلام گرای «عدالت و توسعه» به رهبری رجب طیب اردوغان در این دهه، با تکیه بر تجربه ی چندین دهه احزاب سلف این حزب به رهبری مرحوم استاد نجم الدین اربکان، نظام و جامعه ای را که غرب گرایان اسلام ستیز در سال 1923 میلادی بر ویرانه های امپراطوری عثمانی در سرزمینی که "ترکیه" نامیده شد بنیان گذاردند و در سال 1924 با الغای خلافت اسلامی آن را تکمیل نمودند، چنان از درون استحاله داد که می توان گفت «انقلابی خاموش» در ترکیه چهره بسته است.
تاثیر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری بزرگ پرچم دار نهضت بیداری اسلامی زمانه ی ما؛ حضرت امام خمینی (ره)، بر مسیر بیداری امت اسلامی، از جمله و بالاخص جنبش اسلام گرای ترکیه، بی نیاز از توضیح است. رهبران اسلام گرای ترکیه از جمله مرحوم استاد نجم الدین اربکان و رجب طیب اردوغان، بارها بر این تاثیر پذیری بر حسب شرایط، تصریح یا اشارت داشته اند.
به گفته ی حضرت ملای روم «خوشتر آن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران». بی مناسبت نیست که در اینجا متن ذیل را که چکیدهای است از متنی آموزشی درباره ی اسلام که سال ها در مدارس آلمان تدریس شده است و مشتی است از خروار شواهد جریان اسلام ستیز در غرب، که در نامه ای سرگشاده از استاد عبدالجواد فلاطوری سرپرست سابق «آکادمی علمی اسلامی» کلن در آلمان منتشر گردید است در اینجا آورده شود:
«اسلام از آسیا به اروپا تجاوز نمود، یعنی از طرفی اسپانیا تا حدود کشور فرانسه به دست اعراب افتاد و از طرف دیگر قسمت شرقی و جنوبی اروپا تا دروازه ی شهر وین تحت سلطه ی ترکان قرار گرفت یا پیوسته از طرف آنان تهدید میشد. قدرت نمایی اروپای مسیحی در بعضی از جنگ های صلیبی که منجر به پس گرفتن زمین قدس مسیحیت یعنی سرزمین تولد و موت عیسی، زاده ی خدا گردید، کوتاه بود، باز آن سرزمین به دست بیدینان (مسلمانان ) افتاد.
خدا خواست که بالاخره مسلمانان عرب از اسپانیا رانده شدند و ترکان مسلمان رفتهرفته به عقب نشینی و به از دست دادن اراضی غصب شده از طرف آنان ناگزیر گشتند.
بعد از جنگ جهانی اول عملاً ترکیه خود را از اسلام دست و پاگیر نجات داد. با تعویض خط و تبدیل شرع اسلامی با قانون اروپایی، شیوه ی اروپای مسیحی را پذیرفت و با این وصف سرزمین مسیحیان (امپراطوری بیزانس) که از چهارده قرن قبل به مرور از دست مسیحیان گرفته شده بود، باز تحت نفوذ اروپای مسیحی قرار گرفت. کما اینکه ممالک دیگر اسلامی نیز کم و بیش در گردن نهادن به این نفوذ علمی و معنوی و حقوقی و سیاسی ناگزیر گشتند. عملاً اسلام به حیات خود خاتمه داد و خیال اروپای مسیحی از رقیب سرسخت راحت شد، چون مرده تلقی گشت. ولی باز ناگهان و به طور غیر مترقبهای اسلام پا به عرصه نهاد و در صدد تجدید حیات برآمد و ناقوس خطر از دورادور به گوش میخورد.
باید از حالا آماده ی مقابله بود و با تمام توان از قدرتمند شدن آن جلوگیری نمود. بزرگترین نمونه ی خطر، انقلاب اسلامی ایران است، اگر چه مسلمانان به خاطر پایبند بودن به اسلام و به قضا و قدر و قسمت، فاقد فعالیت علمی و عملی گشته و جزء عقب افتادهترین اقوام جهان قرار گرفتهاند [!؟]، ولی از تعصب خطرناک و کورکورانه ی آنان نباید غافل ماند [!؟]، چون جنگ و نبرد و حمله، ویژگی آنان بوده[!؟]، خطری برای غرب و دنیا خواهد بود[!؟]...» [عبدالجواد فلاطوری، نامه ی سرگشاده، تهران: اسناد مرکز اطلاع رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
].
آخرین اتفاق برجسته ی تحولات دهه های اخیر در ترکیه، انتخاب رجب طیب اردوغان به سمت ریاست جمهوری این کشور برای نخستین بار، با رای بی واسطه ی مردم بود.
جای گرفتن عبدالله گل؛ رهبر دیگر حزب عدالت و توسعه بر مسند نخست وزیری و سپس ریاست جمهوری و به نخست وزیری رسیدن رجب طیب اردوغان در ترکیه، اگر چه هریک اتفاقی بزرگ در تاریخ این جمهوری شمرده می شود و برای هیچ یک از اهل سیاست در سه دهه پیش قابل تصور نبود ، لیکن حفظ این جایگاه ها از سوی ایشان و تداوم این روند که نهایت با انتخاب رجب طیب اردوغان به سمت ریاست جمهوری این کشور با رای مستقیم مردم به اوج خود رسید، تحولی عظیم در تمامی ساختارهای نظام و جامعه ی ترکیه را موجب گردید و بی تردید تحولاتی عظیم تر در پیش است.
پرداختن به دلایل و عواملی متعدد و متنوع داخلی، منطقه ای و جهانی که موجب این توفیقات مستمر برای حزب عدالت و توسعه گردید، بیرون از حوصله ی این نوشتار است و مجالی دیگر می طلبد.
باری، یاد آور می گردد حزب اسلام گرای "رفاه"؛ سلف حزب عدالت و توسعه، در انتخابات مجلس در سال 1375 هـ.ش/1996میلادی با کسب 147 کرسی در مجلس ترکیه به بزرگترین حزب سیاسی ترکیه تبدیل شد، لیکن به دلیل عدم برخورداری از اکثریت لازم در مجلس، نتوانست به تنهایی تشکیل دولت دهد. محافل تندروی لائیک تلاش گسترده ای کردند تا با ائتلاف میان دیگر احزاب ره یافته به مجلس این کشور، دولتی بدون مشارکت حزب رفاه بر سر کار بیاید. اما این تلاش گسترده به شکست انجامید و در نهایت دولت ائتلافی حزب رفاه و حزب "راه راست" بر سر کار آمده و نجمالدین اربکان به نخستوزیری رسید و این به معنای تعبیری تلخ از کابوسی دیرپا برای کمالیست های افراطی بود. «در اوایل دوره ی جمهوری ترکیه، لطیفهای بر سر زبان ها بود که اوضاع آن روزگار را چنین بیان میکرد:
«یکی از مؤمنین در بستر مرگ به حال احتضار از دوستانش که بر گرد بسترش جمع آمده بودند، پرسید، چون بدان سرا رفتم و دوستان و آشنایانی که قبلاً مرحوم شدهاند از اوضاع زمانه پرسیدند، چه بگویم؟ یکی از دوستان مرد محتضر گفت، خود را به زحمت میانداز و فقط بگوی که " بکری مصطفی" امام مسجد "ایا صوفیه" شده، همه خواهند فهمید که اوضاع از چه قرار است و بر ما چه میگذرد!!» برای درک معنای لطیفه ی مزبور میبایست بدانیم که مسجد ایاصوفیا که در عهد جمهوری به موزه تبدیل شد، مهمترین مسجد اسلامبول؛ بلکه امپراطوری عثمانی و نماد (سمبل) پیروزی عثمانیان بر غرب مسیحی محسوب میشد و امام آن میبایست از میان مشهورترین علما در علم و تقوی انتخاب میگردید و بکری مصطفی که شباهت اسم او با نام مؤسس جمهوری ترکیه بر ظرافت این لطیفه میافزاید، از مشهورترین عیاشان بد نام اواخر عهد عثمانی است و نام وی به عنوان نمادی از بیبند و باری در آمده بود. با نخست وزیری نجمالدین اربکان در جمهوری ترکیه، اوضاع وقت ترکیه را میتوان به صورت قرائتی دگرگونه و معکوس از لطیفه ی مذکور چنین بیان کرد: ... و فقط بگوی که نجمالدین اربکان نخستوزیر ترکیه شده است...!!» [ حسین اردوش، ترکیه در یک نگاه، تهران، انتشارات بین المللى الهدی، 1378، صص 193 – 194 – با خرده ای ویراست - ] .
و اما اکنون می بایست گفت: فقط بگوی که رجب طیب اردوغان بر تختی که مصطفی کمال بنا نهاد، با رای مستقیم مردم تکیه زد و "کمالیسم" فرو پاشیده است.
به اعتقاد نگارنده نام اردوغان و اربکان در تاریخ این سرزمین در کنار نام هایی چون محمد نامق کمال، عبدالحمید دوم، سلیمان قانونی و محمد فاتح و مانند ایشان، خواهد درخشید و چنانچه حضرت حق جل جلاله به اردوغان توفیقات خاصه ارزانی نماید، در تاریخ از او با عنوان "اردوغان محتشم" یاد خواهد شد.
شاهدی بر این مدعا، نگاهی است گذرا بر گوشه ای از تاریخ تحولات ترکیه ی جدید:
برچیدن خلافت اسلامی عثمانی توسط مجلس کبیر ملی ترکیه، با تمشیت مصطفی کمال آتاتورک؛ بنیان گذار جمهوری ترکیه و رئیس آن؛ انجام گرفت ( 3 مارس 1343 هق./ 1924 م.). خلیفه عبدالمجید دوم، روز بعد، اسلامبول را ترک نمود. به نوشته ی استانفورد جی شاو و ازل کورال شاو، چندی پیش از آن، مصطفی کمال در واکنش به درخواست امتیازات بیشتر از سوی خلیفه؛ عبدالمجید دوم، گفته بود: «بگذارید خلیفه و همه جهان بدانند که خلیفه و مقام خلافت که تا کنون حفظ شده است، دیگر هیچ مفهوم و وجود خارجی ندارد. نمی توانیم جمهوری ترکیه و استقلال آن را در معرض خطراتی قرار دهیم که از تداوم مقام خلافت ناشی می شود مقام خلافت برای ما در نهایت چیزی بیشتر از یک خاطره تاریخی نیست» [استانفورد جى. شاو، و ازل کورال شاو، تاریخ امپراتورى عثمانى و ترکیه جدید، (مجلد اول فقط نام شاو را بر خود دارد و مجلد دوم نام شاو و همسرش، ازل کورال شاو هر دو را)، ترجمه ی محمود رمضان زاده، مشهد، آستان قدس رضوى، 1370،ج 2 ، ص 615 ]. خطراتی که مصطفی کمال تصریح دارد در صورت «تداوم مقام خلافت»، متوجه جمهوری ترکیه و استقلال آن می گردد، یادآور حکایت های مشهوری است در خصوص تاکیدات پنهان و آشکار قدرت های غربی، بر حذف نهاد خلافت و همچنین شریعت اسلامی از حوزه های تاثیرگذار در این سرزمین و دیگر اجزاء جهان اسلام.
احمد شوقی؛ شاعر و اندیشمند بلند نام مصری و امیرالشعراء عرب در دوران خود، در مرثیه ای به مناسبت زوال خلافت عثمانی ـ یادآور مرثیه شیخ اجل سعدی؛ شاعر و اندیشمند بلند آوازه ی ایرانی در باره فروپاشی خلافت عباسی با مطلع: « آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین / بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین» ـ چنین سروده است:
«عادَت أَغانی العُرسِ رَجعَ نُواحِ
وَنُعیتِ بَینَ مَعالِمِ الأَفراحِ
کُفِّنتِ فی لَیلِ الزَفافِ بِثَوبِهِ
وَدُفِنتِ عِندَ تَبَلُّجِ الإِصباحِ
شُیِّعتِ مِن هَلَعٍ بِعَبرَةِ ضاحِکٍ
فی کُلِّ ناحِیَةٍ وَسَکرَةِ صاحِ
ضَجَّت عَلَیکِ مَآذِنٌ وَمَنابِرٌ
وَبَکَت عَلَیکَ مَمالِکٌ وَنَواحِ
الهِندُ والِهَةٌ وَمِصرُ حَزینَةٌ
تَبکی عَلَیکِ بِمَدمَعٍ سَحّاحِ
وَالشامُ تَسأَلُ وَالعِراقُ وَفارِسٌ
أَمَحا مِنَ الأَرضِ الخِلافَةَ ماحِ
وَأَتَت لَکِ الجُمَعُ الجَلائِلُ مَأتَمًا
فَقَعَدنَ فیهِ مَقاعِدَ الأَنواحِ
یا لَلرِجالِ لَحُرَّةٍ مَوؤودَةٍ
قُتِلَت بِغَیرِ جَریرَةٍ وَجُناحِ
إِنَّ الَّذینَ أَسَتْ جِراحَکِ حَربُهُمْ
قَتَلَتکِ سَلمُهُمُ بِغَیرِ جِراحِ
هَتَکوا بِأَیدیهِمْ مُلاءَةَ فَخرِهِمْ
مَوشِیَّةً بِمَواهِبِ الفَتّاحِ
نَزَعوا عَنِ الأَعناقِ خَیرَ قِلادَةٍ
وَنَضَوا عَنِ الأَعطافِ خَیرَ وِشاحِ
حَسَبٌ أَتى طولُ اللَیالی دونَهُ
قَد طاحَ بَینَ عَشِیَّةٍ وَ صَباحِ...»
نقطه ی عطف اقدامات اسلام زدایی ترکیه، حذف عبارت «دین رسمی جمهوری ترکیه دین اسلام است» از مواد قانون اساسی و دیگر موارد دال بر آن می باشد ( 1347 هق./ 1928 م.).
یقیناً اکثریت نمایندگان اولین دوره ی «مجلس کبیر ملی» که به همراه مصطفی کمال پس از ادای نماز جمعه، با قرائت آیاتی از قرآن مجید و ذکر ادعیه و تکبیر و تهلیل، این مجلس را افتتاح کردند، از مخیله ی شان نیز نمی گذشت که درآینده ای نزدیک، همین مجلس، با گستاخی به اقداماتی این چنین دست یازد.
البته جاه طلبی های مصطفی کمال و روند دگردیسی وی، علی رغم به کار گیری سیاست تأنی دراقدامات خویش و کوران حوادث آن دوران، از چشم بسیاری از رجال آناطولی پنهان نماند. نخست از مجلس کبیر ملی، زمزمه های مخالفت با او آغاز شد. مخالفین وی در آنکارا با تهیه ی طرح قانون جدید انتخاباتی دردسامبر 1341 هق./ 1922 م.، هدف حذف و یا محدود ساختن وی را در صحنه سیاست ترکیه در سر می پروراندند. طبق این طرح محل تولد نامزد نمایندگی بایستی در درون مرزهای کنونی کشور باشد و مهاجرین خارج از مرزها (ولایات سابق امپراطوری عثمانی) می بایست حداقل 5 سال در حوزه ی انتخاباتی خود سکونت گزیده باشند. مصطفی کمال فاقد این دو شرط بود.
این طرح تصویب نشد و نمایندگانی که ان را طراحی کرده بودند، بامساعی مصطفی کمال و حامیانش کاملاً منزوی گردیدند .
مصطفی کمال در مسیر قوام گیری جایگاه خویش درترکیه ی جدید، دربرابر مخالفین خود همواره حربه ی حذف را درانواع آن، حتی حذف فیزیکی، به موقع به کار می انداخت.
مصطفی کمال، کوتاه زمانی پیش از آنکه اولین رئیس جمهور ترکیه شود، حزب جمهوری خلق ( جمهوریت خلق پارتیسی ) را که خود ریاست آن را به عهده گرفت ، تاسیس نمود( اوت 1342 هق./ 1923 م.) - مهم ترین رقیب حزب عدالت و توسعه در انتخابات اخیر و دومین حزب در مجلس فعلی این کشور -. حزب جمهوری خلق ، که پیش از تاسیس جمهوری ، حزب خلق (خلق فرقه سی ) نامیده می شد، همان « کمیته ی دفاع از حقوق آناطولی و روملی » بود ، که توسط مصطفی کمال پرورده شده و به قالب حزب درآمده بود . حزب جمهوری خلق سالیانی دراز تنها مجرای قدرت درترکیه محسوب می شد و به گفته ی دو شاو « کمال از آن چون ابزاری اساسی در تحقق مقاصد خود استفاده می کرد » [ استانفورد جى. شاو، و ازل کورال شاو، همان، ص 622 ] و بدین وسیله توانست با فراهم آوردن تشکل سازمان یافته ای تحت فرمان، ازروند اجرای برنامه های خود در جامعه ی ترکیه اطمینان یابد.
در دوران رهبری مصطفی کمال ، جمهوری ترکیه جز فترتی کوتاه مدت ، نظامی تک حزبی بود ؛ یعنی همان حزب ساخته و پرداخته ی مصطفی کمال ؛ حزب جمهوری خلق یا جمهوری خواه خلق ؛ حزب حاکم . پدید آیی آن فترت ، نیز ناشی از تاسیس دو حزب مخالف بود؛ حزب جمهوری ترقی خواه ( ترقی پرور جمهوریت فرقه سی) که در سال 1343 هق./ 1924م.، توسط عده ای از رهبران جنگ های استقلال و همرزمان پیشین مصطفی کمال چون "علی فوادجبه سوی"، "قاسم قره بکر"، "رئوف اوربای" و "بکرسامی" تأسیس شد و توانست رهبری جناح اقلیت یا فراکسیونی 28 نفره را در مجلس کبیر ملی به دست گیرد.
این حزب در 3 ژوئن 1344 هق./ 1925 م.، با اشاره ی مصطفی کمال منحل اعلام شد. حزب دیگر، «حزب جمهوری خواه آزاد» بود که توسط یکی ازدوستان مصطفی کمال به نام "فتحی ارکبار" تاسیس شد، اما حدود 5 ماه بعد از تاسیس، بنیان گذار حزب به درخواست مصطفی کمال، حزب را منحل نمود (1344 هق./1925م.).
قانون الغای خلافت و تبعید همه ی افراد خاندان عثمانی از ترکیه، سرآغاز دوره جدیدی در ترکیه است. دوره جابه جایی ارزش ها و ضد ارزشها، دوره ی تقدیس و پذیرش هر آنچه باختری است، فصل تسلیم و خودباختگی ، آغاز مسخ شدن .
مصطفی کمال که جسم ترکیه را از اسارت نیروهای اشغالگر غربی آزاد نموده بود، گویی می خواست که روح ترکیه را به غلامی آنان درآورد. وی در یکی از سخنرانی های آن دوران ، چنین می گوید:
« اى مرده باد عاطفه، اى دور باد تعصبات کهنه ى دینى و احساسات و غیرت هاى فرسوده ی قدیمى. من خود را به نام پهلوان شرق و قهرمان اسلامى معرفى نخواهم کرد. من با غرب مقاومت نخواهم ورزید. همانا آنچه را که باید از مبارزه با غرب بکشیم، کشیدیم. من با مسیحیت مخالفت و معارضه نخواهم کرد. همانا چندین قرن به این کار شوم پرداختیم، تا هم چنان که مى بینیم خود را در جلوى آن ها به ذلت و اسارت انداختیم. جامعه ى اسلامى و جهاد دینى، عداوت و تعصب غرب را بیدار و آن ها را براى همیشه به استعباد و اذلال ما وادار خواهد ساخت. صداقت و مماشات با غرب امرى است که از آن گریزى نیست. دین ما فقط عبارت است از مماشات و هم قدمى با غرب در تمدن و اختراعات و علوم غربى. و اما اسلام دین خداست و عنقریب از معالم و مظاهر آن، قسمت هایى را که باعث تحریک عداوت و تعصب غرب است محو خواهم نمود. اى مرده باد جامعه ی شیوخ متعصب جاهل ... اى دور باد خلافت... . دین در بین من و خداى من است... و اما دنیا در بین من و غرب است و تا زنده ام دین و دنیاى خود را از هم تفکیک ساخته و جدا خواهم داشت... . این رساله و دستور من است که براى دنیا عموماً و براى شرق مخصوصاً منتشر مى نمایم».[ صبرى سیارى، جریانات اسلامى در ترکیه، ترجمه ى حامد صادقى، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامى حوزه ى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، ، صص 40 - 41، - زیرنویس -].
شیرین هانتر، پژوهشگر معاصر ایرانی تبار امریکایی نیز، در این راستا چنین مى نویسد: « گسترده ترین و کامل ترین شکل سکولاریزه شدن، غیر اسلامى کردن و ملى کردن فرهنگى و سیاسى در ترکیه پس از حکومت عثمانى صورت گرفت. آتاتورک معتقد بود که سرنوشت ترکیه به اروپا وابسته است. او همچنین از پیروان نظریه هایى بود که بیشترین مسئولیت عقب ماندگى اقتصادى و نظامى کشورهاى مسلمان را به اسلام نسبت مى دهند. در حقیقت برخى از مفسران گفته اند که آتاتورک آرزو داشت که ترکیه کشورى مسیحى مى بود. اما از آنجا که او نمى توانست ترک ها را به تغییر دین خود و قبول مسیحیت ناچار سازد، سعى کرد از راه هاى گوناگون از جمله تغییر خط عربى به لاتین و ممنوعیت گفتن اذان به عربى، به نفوذ اسلام در ترکیه پایان بخشد. او همچنین ایدئولوژى جدید را که به کمالیسم معروف شد و آمیزه اى از ناسیونالیسم قومى و فرهنگى و نظریات مربوط به توسعه ى اقتصادى و اجتماعى است ارائه داد. اقدام آتاتورک در غیر اسلامى کردن ترکیه پذیرش همگانى نداشت، ...» [ شیرین هانتر، آینده ى اسلام و غرب - برخورد تمدن ها یا هم زیستى مسالمت آمیز؟،ترجمه ی همایون مجد، تهران ، نشر و پژوهش فروزان فر ،1380 صص 137 – 138 ].
در مسیر اسلام زدایی در میراث خور خلافت عثمانی، تقویم سنتی به تقویم میلادی و ایام تعطیل رسمی هفته، از جمعه به شنبه و یکشنبه تغییر می یابند. زنان به کشف حجاب تشویق می گردند و حجاب در مجامع و دوایر رسمی ممنوع می شود. پوشش غربی نیز برای مردان اجباری می گردد.
مصطفی کمال درباره تغییر اجباری پوشش می گوید:
«ما تنها لباسی که باید بپوشیم لباس دولتی و بین المللی است که تمام ملل متمدن می پوشند و به زودی کت و شلوار و یقه و کراوات و کلاه کپ و بالاخره رونکوت و ژاک و فراک باید لباس عمومی ما شود. اگر در میان شما کسی باشد که به این مایل نباشد، او را کودن خواهم خواند. بدیهی است وقتی لباس ما با لباس غرب مخالف باشد، از آن ها عقب خواهیم ماند و نمی توانیم با آنها هم دوش شویم» [ صبری سیاری، همان، ص ۴۱ ].
«قانون کلاه که» از جمله غریب ترین قوانین عهد جمهوری است ، ماجراهایی پدید آورد که به یکی از حیرت آورترین اسناد پرونده ی عملکرد غرب زدگی در جهان اسلام تبدیل شده است، "محاکم استقلال " که کارکردی چون محکمه های ارتش سرخ بلشویک ها در دولت سابق شوراها را داشت، بسیاری از شهروندان ترکیه را به جرم مخالفت با قانون کلاه به بند کشیده و یا حتی بر سر چوبه های دار آویخت.
به روایت "آلتان تان" ؛ پژوهشگر ترک ، "ماراشلی علی افندی" (علی افندی مرعشی) یکی از شهروندان معمولی جمهوری ترکیه ، نمونه ای است از آنانی که حاضر شدند سر بدهند ، تا بر سرشان کلاه نرود!. مردم وی را به دلیل آنکه تکیه کلامش، عبارات مبارک «ماشاءالله» و «انشاءالله» بود، «ماشاءالله علی افندی» خطاب می کردند و علی افندی را هنگامی که به جرم عدم تبعیت از قانون کلاه به پای چوبه دار می بردند ، پیش از اعدام چنین مزاح می کرد: « بنیم آدیم ماشاءالله، شبکا گیمم انشاءالله »؛
(BENİM ADIM MAŞALLAH ŞAPKA GİYMEM İNŞALLAH)
: «اسم من "ماشاءالله"، کلاه بر سر نمیگذارم "انشاءالله"». [ رجوع شد به
Altan Tan, " Müslüman kanı yerde kalmaz", Tevhid Dergisi ,Yıl: 3, Sayı: 31, Temmuz 1992, S.17- 21
(آلتان تان، خون مسلمان بر زمین نمیماند - متن سخنرانی درباره ی شهید شیخ سعید پالوی- ، مجلهی توحید، سال ۳، شماره ی ۳۱، ژوئیه ی ۱۹۹۲ م. ، صص ۱۷- ۲۱). ]
تمسخر علی افندی، غرب زدگی را در پای چوبه ی دار ، مسخره بودن این اندیشه و منش را برای همیشه ی تاریخ گواهی نمود.
طرفه آنکه، قانون کلاه در ترکیه تا به امروز نیز به قوت خود باقی مانده است. اگر چه علیرغم اعتبار آن، دیگر کسی وقعی بدان نمیگذارد. قوانین اسلامی از حقوق قضایی حذف می گردد، زبان عبادت به ترکی برگردانده می شود و حتی اذان گفتن به زبان قرآن ممنوع می گردد.
سلیمان آتش ، محقق شناخته ی ترکیه در حوزه ی معارف اسلامی و از مترجمین بنام قرآن کریم به زبان ترکی در بیان خاطره ای از آن روزگار گفته است: در ایام ممنوعیت اذان گفتن به زبان عربی من کودک بودم، مردم ده ما دیده بانانی بر معابر ورودی ده گمارده بودند تا امنیت برای اذان گفتن به زبان عربی مهیا شود و مؤذن بر فراز مناره به عربی اذان می گفت. دیده بانان موظف بودند به محض رویت ژاندارم ها به مؤذن علامت بدهند تا به سرعت اذان را به ترکی برگرداند. این وضعیت مختص دیه ی مزبور نبود و در بسیاری از قریه ها چه برای اذان و چه برای مجالس وعظ و تدریس قرآن، معمول بوده است.
متن برگردان اذان (بدون تکرار عبارات) ، به زبان ترکی که برای مدتی به اجبار از مناره های مساجد ترکیه پخش می شد ، به شرح ذیل است :
تانری الودور:
Tanrı uludur
شبهه سیز بیلیریم و بیلدیریریم تانری دان باشکا یکتور – یوخ تور - تاپاجاک :
Şüphesiz bilirim ve bildiririm: Tanrı’dan başka yoktur tapacak
شبهه سیز بیلیریم و بیلدیریریم ، تانری نین الچیسی دیر محمد ( ص ) :
Şüphesiz bilirim, bildiririm: Tanrı’nın elçisidir Muhammed
هایدی نمازا :
Haydi namaza
هایدی فلاحا :
Haydi felaha
(نماز اویکودان هایر دیر – خیر دیر – ؛ الصلاه خیر من النوم) :
(Namaz uykudan hayırlıdır)
تانری الودور :
Tanrı uludur
تانریدن باشکا یکتور – یخ تور - تاپاجاک :
Tanrı’dan başka yoktur tapacak.
با تغییر نظام آموزشی، دروس معارف اسلامی، زبان های عربی و فارسی از نظام آموزش حذف می شوند. هرگونه تظاهر اسلامی ممنوع می شود، تکایا و زاویه ها و خانقاه ها بسته می شوند و طریقت های صوفیه ممنوع می گردند. پوشیدن قبا و بر سر گذاشتن عمامه، جز برای ائمه ی مساجد و آن هم فقط در فضای مساجد، به استثنای مراسم تشییع جنازه ممنوع می گردد.
رسم الخط اسلامی منسوخ و رسم الخط لاتین رایج می شود و دیگراقداماتی از این دست، و این همه به از برای تطبیق لائیسیته یا لائیسیزم و هم سویی با فرهنگ و تمدن غرب بود. گویی نسخه هایی است که از دیرینه دشمنی کینه توز، به جانشینان خلافت عثمانی برای انتقام خود ، و درمان عقده ی حقارت و تسکین التهاب مجذوبیت غرب زدگان حاکم بر جهان اسلام تجویز شده ، و توسط ایشان برملت های اصیل مسلمان تحمیل می گشت، تا اصل و اصالت خودرا انکار کنند.
رویکرد به غرب؛ اگرچه از سال ها پیش از صعود گروه «ترکان جوان » و چیرگی «کمیته ی اتحاد و ترقی» بر امپراطوری عثمانی و در نهایت زعامت مصطفی کمال، در ساختار جامعه ی عثمانی مطرح می بود، لیکن این رویکرد، غالباٌ یا با مرزبندی میان آنچه باید فراگرفت و آنچه نباید ، همراه بود و چنانچه چنین نبود ، ملاحظه کار ، مستور ، حاشیه ای و ناملموس بود . سیاست استفاده از روش ودانش غربی به صورت جدید ، به صورت جدی از زمان سلطان محمود دوم دردستور العمل امپراطوری عثمانی قرار گرفت . اما تلاش اندیشمندان عثمانی و نه فقط عثمانی، بلکه تمامی جهان اسلام، غالباً مثمرثمر نبود. جستجوها، گمشده را نمی یافت و نقب ها به جای کتابخانه ها و آزمایشگاه ها ، ره به کاهدان می زد، و این منش غرب بود که به جای دانش آن، در جهان اسلام شیوع می یافت. غالب اندیشمندان جهان اسلام از نکته ای اساسی غفلت ورزیدند و آن اینکه طرف مقابل ایشان نه انجمن خیریه ای علمی بود و نه پژوهشگاه و دانشگاه. غرب یا به عبارتی درست تر؛ قدرت های غربی ، شرق را فقط به چشم طعمه ای برای دریدن می نگریست . یک شرقی مطلوب ( ایده آل ) برای جهان غرب ، خدمت گزاری مطیع و مبادی آداب بود و نه یک شبه غربی برابر با او.
چنانچه مصطفی کمال و اسلاف وی از ترکان جوان را در عقیده ی خویش صادق پنداریم و سیاست اسلام زدایی ایشان را در عثمانی - ترکیه ، تلاشی برای یافتن جایگاهی برابر با دیگر کشوهای اروپایی ولو به قیمت مسخ فرهنگ و تمدن اسلامی ترکان بدانیم، گذشت زمان بی نتیجه بودن این تلاش رقت بار را ثابت نمود. چرا که ترکیه حتی پیش از آغاز گسترش موج اسلام خواهی دهه های معاصر، هیچگاه در چشم غرب ،کشوری غربی به شمار نرفت و خودی به شمار نیامد.
ترکیه ی کمالیست ، برای دریافت شناسنامه ی جدید سجل قدیمی خود را پاره کرده بود، اما هیچگاه شناسنامه ی جدید به او اعطا نشد، ترکیه هویت خودرا گم کرد. اقدامات اسلام زدایانه و اسلام ستیزانه ی رهبران بنیان گذار جمهوری، علی رغم فراهم ساختن زمینه های مناسب برای اجرا ، با امواجی از حرکت های اعتراض آمیز مواجه شد. اگرچه در نهایت این نظام جدید بود که به ظاهر پیروز شد.
از جمله مشهورترین این جنبش های معترضانه ، قیام شیخ سعید پالوی است که با سرعتی اعجاب انگیز به یکباره جنوب شرق ترکیه را فرا گرفت و در سایر نقاط کشور به ویژه اسلامبول، دل های ناراضی را به سوی خود کشاند. مصطفی کمال هراسان از این قیام و تبعات احتمالی آن با شدت تمام به سرکوبی آن پرداخت. شیخ سعید لحظاتی پیش از شهادت خود درحالی که طناب دار بر گردن داشت، شهادتین برزبان راند و فریاد برآورد: نه سر یک شیخ سعید که هزاران شیخ سعید، سرهایشان فدای کلمه ی توحید باد.
پرونده های محاکم استقلال (İstiklâl Mahkemeleri) را که پس از دهه ها مکتومی، محققین به لطایف الحیلی به آنان دست می یابند، سندهای تأثرآوری است از فصلی تیره و تار از تاریخ پر فراز و نشیب مردمان این سرزمین و امت اسلامی .
شایان ذکر است این محاکم مسقل بوده و تابع قوانین قضایی جاری کشور نبودند و به گفته ی دو شاو، « این دادگاه ها همچون ابزاری مهم در سرکوب مخالفان حکومت مدت ها پس از کسب استقلال در خدمت حکومت انکارا به کار گرفته شد» [ استانفورد جى. شاو، و ازل کورال شاو، همان، ص 588] .
ماجرای جلب، زندان، محاکمه و نهایت اعدام عالمی بلند مرتبه به نام محمد عاطف الاسکیلیبلی ( عاطف افندی یا عاطف خوجه) در رجب سال ۱۳۴۴ هجری قمری/ ژانویهی ۱۹۲۶میلادی، نمونهای است از روش محکمههای استقلال در راستای تحمیل مهمترین اصول کمالیسم یعنی لائیسیزم و غربگرایی. شیخ عاطف اسکلیبلی، به جرم مخالفت با قانون الزام استفاده از کلاه فرنگی محاکمه گردید. سند جرم وی تحریر رسالهای بود در باب تحریم تشابه به کفار با عنوان« مقلدی فرنک و کولاه » ، رسالهای که تاریخ تحریر آن به مدتها پیش از تصویب قانون مزبور بازمی گشت. در یکی از جلسات محکمه، قاضی رو به عاطف خوجه افندی نموده و میگوید: شیخ، کلاه و دستار برای پوشاندن سر است، خوب چه میشود تو پوشش سر خود را برداری و کلاه شاپو بر سرت بگذاری، کلاه، کلاه است. عاطف خوجه افندی در حالیکه به پرچم بزرگ ترکیه که پشت سر قاضی بر دیوار آویخته شده بود، اشاره میکرد، گفت: پرچم، پرچم است؟. پس آیا میتوان بهجای پرچم آویخته در پشت سر شما، پرچم انگلستان را آویخت!.
شیخ طاهر مولوی که او نیز اسیر همین حکایت بود، روایت میکند شیخ شهید در شب شهادت به اصرار دوستان هم بندش ، خواست دادخواستی به دادگاه بنویسد. در میانهی نوشتن برای اندک زمانی خوابش ربود، چون به خود آمد، هم بندانش متوجه شدند که شیخ عاطف برگه ی دادخواست را میدرد ومیگرید. دوستان شیخ چون از وی پرسیدند چرا چنین میکند، شیخ در پاسخ گفت: در رویا رسول الله (ص) را زیارت کردم، ایشان به من فرمود، ما آمادهی استقبال از تو شده ایم و تو خود را مشغول دادخواست نوشتن کردهای؟ مگر نمی خواهی به ما ملحق شوی؟.
طلوع فجر همان شب، شیخ محمدعاطف اسکیلیبلی به دار انتقام غرب صلیبی از شرق اسلامی آویخته شد. از دیگر اعتراضات مشهور به اقدامات اسلام ستیزانه ی رهبران جمهوری ، مقاومت طریقت نقشبندیه و به ویژه قیام " منمن " (MENEMEN) می باشد. تعداد زیادی از شیوخ طریقت نقشبندی ، دعوت غازی مصطفی کمال را اجابت نموده و در نبردهای قوای ملیه با اشغال گران یونانی موسوم به "جنگهای استقلال" حضوری فعال داشتند. اما با درآمدن مصطفی کمال از جامه ی"غازی" و رفتن او به جلد "آتاتورک" و آغاز برنامه های اسلام زدایی و اسلام ستیزی جمهوری، تحت عنوان لائیسیزم، اعتراضات شیوخ نقشبندی علیه سران حکومت جدید آغاز شد. اوج این اعتراضات درقیام "منمن" به رهبری شیخ نقشبندی "شیخ محمداسد" درسال 1349 هق./ 1930م. متبلور می شود. نظام جمهوری در پی سرکوب خونین قیام، شیخ محمد اسد و یارانش را دستگیر می کند و شیخ دردرمانگاه زندان جان می سپارد (گفته می شود که او را مسموم ساختند) از جمله محکومین به اعدام در محاکم استقلال، درارتباط با قیام منمن، فرزند بزرگ شیخ بود که حلق آویزگردید.
از دیگر رجال بلند نام مقاومت در برابر اقدامات اسلام زدایانه ی رهبران جمهوری ، "ملاسعید نورسی" ملقب به "بدیع الزمان" (1284- 1380 هق./ 1867- 1960م.) شیخ طریقت نورجیه می باشد. ملاسعید نیز خود یکی از شیوخ طریقت نقشبندیه به شمار می آمد که در این طریقت طرحی نو درانداخت. حیات پرحادثه ی این شخصیت رازآلود حادثه ساز، وی را به صورت یکی از جالبترین و تاثیرگذارترین رجال تاریخ معاصر ترکیه درآورده است.
فعالیت های سیاسی این شیخ نقشبندی، ازاواخر دوره ی حکومت عثمانی آغاز می گردد، ملاسعید در سفری جهت جمع آوری اعانه برای تاسیس دانشگاهی اسلامی در شرق ترکیه (شهر وان)، به پایتخت پرآشوب آن دوران عثمانی ؛ اسلامبول ، برای مدتی دستگیر می شود، پس از آزادی ، ظاهراً سفری به سلانیک نمود و با رهبران جمعیت اتحاد و ترقی تماسهایی برقرار می نماید. وی در سال 1327 هق./ 1909 م. جمعیتی را به نام "اتحادیه محمدی "(ittihad-ı Muhammedî Cemiyeti) بنیان گذارد. ارگان این جمعیت، نشریه ای به نام "ولکان" (Volkan) به معنای آتشفشان بود. در همین ایام است که وی باری دیگر دستگیر، محاکمه و تبرئه می گردد .
ملاسعید در جریان جنگ جهانی اول به جبهه ی قفقاز می شتابد (1335 هق./ 1916 م.) ، در آنجا به اسارات نیروهای روسیه تزاری درآمد و به سیبری گسیل شد. وی درمسیر سیبری، موفق به فرار گردید و در سال 1337 هق./ 1918 م. از راه اروپا به اسلامبول باز می گردد.
ملاسعید به مانند بیشتر شیوخ نقشبندی و غالب علمای عثمانی، از آغاز تکاپوی مصطفی کمال در آناطولی، با وی همکاری نمود و به "قوای ملیه" پیوست. و حتی در سال 1340 هق./ 1922م. به دعوت مصطفی کمال به آنکارا درآمد و در مجلس کبیر ملی، در تایید فعالیتهای رهبران قوای ملیه ، سخنرانی می کند . وی مجلس را شکل نمادین اصل "شوری" در اسلام معرفی کرده و حوزه ی اختیارات نمایندگان مجلس را درردیف « اهل حل و عقد» در اسلام عنوان می نماید.
اما به تدریج با آشکار شدن طرح های اسلام ستیزانه ی نظام جدید، روابط میان ملاسعید و سران جمهوری به شدت تیره می گردد ، تا بدانجا که بعدها آتاتورک را "دجال " می خواند.
در همین ایام ، انتشار رساله ی شدید الحن وی درباره ی تارکین نماز، خشم مصطفی کمال را بر می انگیزد. ملاسعید اگرچه به صورت علنی در قیام شیخ سعید پالوی، شرکت ننمود، اما با آشکار شدن ارتباطات وی با قیام مزبور، به شرق ترکیه تبعید می گردد. وی تا پایان عمر تحت نظر شدید حکومت قرارداشت و با وجود رویگردانی از فعالیت های سیاسی، به جهت تکاپوهای فرهنگی و دینی، بارها دستگیر، محاکمه و محکوم به تغییر تبعیدگاهای متعددش گردید. ملاسعید در تمامی تبعیدگاه هایش به تالیف، تدریس و تربیت شاگردان خود پرداخت. وی اهمیت فراوانی برای امرآموزش قائل بوده و استقرار نظام لائیک درترکیه را سوء استفاده ای از جهالت عمومی نسبت به معارف اسلامی برآورد می نمود.
ملاسعید که به صورت یکی از نمادهای مبارزه با نظام لائیک درآمده بود در سال 1380 هق./ 1960م. در تبعید وفات نمود. مزار وی در همان سال به دستور کودتاگران نظامی نبش شد و جنازه او به جای نامعلومی انتقال داده می شود. این اقدام عجیب ظاهراً به دلیل بیم رهبران جمهوری از تبدیل مزار وی به زیارتگاه بوده است.
مشهورترین اثر ملاسعید نورسی «کلیات رساله ی نور» ؛ تفسیری از قرآن کریم به زبان وخط ترکی عثمانی است. این کتاب در میان شعبات نورجی ها از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد و می توان آن را محوراشتراک فرق متعدد نورجیه شمرد.
"کمالیسم" که به عنوان پشتوانه ی عقیدتی ( ایدئولوژیک ) جمهوری ترکیه مطرح می شود، هیچگاه در کتاب و رساله ای مستقل تحت این عنوان و مانیفست وار، از سوی آتاتورک به تحریر درنیامد، بلکه به مجموعه ی آراء و نظریات وی که طی صدها نطق ، بیانیه، مقاله، برنامه و قانون از سال های مطرح شدن وی به عنوان رهبر " قوای ملیه" تا زمان مرگ، بیان داشته است، کمالیسم اطلاق می شود.
ماده ی دوم قانون اساسی جمهوری ترکیه ؛ تدوین شده درسال 1356 هق./ 1937م. ، یعنی یک سال پیش از مرگ آتاتورک ، منعکس کننده ی اصول اعتقادات و جهان بینی مصطفی کمال یا کمالیست، در قالب شش اصل جداگانه است. این اصول شش گانه، شالوده ی کلی نظام حاکم بر ترکیه و قانون اساسی های متعدد آن را تشکیل می دهند.
اصول ششگانه ی مزبور عبارتند از:
- جمهوری خواهی (جمهوریت چیلیک )
- ملی گرایی ؛ ناسیونالیسم (ملیت چیلیک)
- توده گرایی (خلق چیلیک )
- انقلاب گرایی (انقلاب چیلیک)
- دین زدایی (لائیک لیک)
- دولت گرایی
این اصول شش گانه یا اسکلت کمالیسم همان گونه که از ظاهر آن برمی آید، اصولی کلی و مبهم، با گستره ی تاویلی وسیع می باشد.آنچه که بعد از آتاتورک توسط دولت های ترکیه مطرح شد ؛ تأویلهای گوناگون و نامتشابهی است از کمالیسم که در بسیاری از موارد با روح عقاید و اهداف آتاتورک منافات دارد؛ امری که کمالیست های ارتدکس و افراطی، در طول دهه های پس از مرگ آتاتورک، همواره از آن شکایت داشته اند.
کمالیسم را در قرائتی روشن تر می توان معجونی از غرب گرایی مطلق و دین زدایی کامل (که غالباً با دین ستیزی یکی می شود ) با لعابی از پان ترکیسم ؛ به سلیقه ی مصطفی کمال، دانست.
فاصله ی میان اعلان مصطفی کمال به عنوان پدر ملت ترک و اصرار بر کمالیسم خواندن روح حاکم بر جامعه ی ترک ، تا واقعیات این جامعه ، فاصله ای است طولانی .
از تسلط آتاتورک بر سرزمینی که ترکیه نامیده شد، تا به امروز، هیچگاه جامعه ی ترک ، خود را غربی نیافت و هیچگاه دین از جامعه و اندیشه ی ترکان زدوده نشد. نظام حاکم ، خود نیز بعد از مرگ آتاتورک با توجه به واقعیات لایتغیر جامعه ی ترکیه، روز به روز و گام به گام مجبور به عقب نشینی از مواضع اصولی کمالیسم، یعنی غرب گرایی مطلق و دین زدایی کامل، گردید.
در 1353 هق./ 24 نوامبر 1934 م. ، مجلس کبیر ملی، مصطفی کمال را آتاتورک (پدر ترک) نامید. وی چهار سال پس از این نام گذاری در 1357 هق./ 10 نوامبر 1938م. در حالی که برای سومین دوره ی پیاپی ، ریاست جمهوری ترکیه را بر عهده داشت ، پس از یک دوره بیماری درگذشت. جنازه ی وی به آنکارا منتقل و موقتاً درموزه ی مردم شناسی آنکارا به خاک سپرده شد و پس از پانزده سال به مزارفعلی ؛ آرامگاه مجلل آنیت قبیر (Anıtkabir) در پایتخت ترکیه ی جدید منتقل شد.
باری، امید است، عنوان اصلی این نوشتار که شاید غریب می نماید ( انقلاب خاموش ؛ اردوغان محتشم !) ، با نگاه گذرایی که بر گوشه ای از تاریخ تحولات ترکیه ی جدید انداخته شد، اکنون معنی دهد و از غربت درآید.
به هر روی، به مناسبتی که در ابتدای این نوشتار آمد، یعنی انتخاب رجب طیب اردوغان به سمت ریاست جمهوری این کشور برای نخستین بار با رای بی واسطه ی مردم ، مقدمه ی مولف کتاب "ترکیه در یک نگاه" ( حسین اردوش) که بیش از یک دهه پیش؛ در سال 1378 ، توسط موسسه ی انتشارات بین المللی الهدی، به چاپ رسید، در پایان این نوشتار آورده می شود ( با اندکی ویراست) . گویی آرزو یا پیش بینی مولف در مسیر چهره بستن است!.
« مقدمه
Artık ey milleti merhume, sabah oldu uyan!
Sana az geldi ezanlar, diye ötsün mü bu çanlar?
« مؤذن به اذان آمد و ناقوس جرس شد
بیدار شو ای ملت مرحومه سحر شد » [ برگردانی آزاد ]
[ برگردانی کمتر آزاد:
دیگر ای ملت مرحومه صبح شد، بیدار شو !
اذان ها کم است (کافی نیست )، ناقوس ها نیز برایت به صدا درآیند ؟ ]
این بیت مطلع سروده ای مشهور از کتاب سوم "صفحات" (Safahat) ؛ به نام «ندا های حق» Hakkın Sesleri از دیوان اشعار «محمد عاکف ارسوی» (Mehmet Akif Ersoy)؛ اندیشمند و شاعر بلند نام اسلام گرای آلبانیایی تبار عثمانی و ترکیه می باشد که متأسفانه در ایران تقریباً ناشناخته می باشد. شایان ذکر است سرود ملی ترکیه نیز برگرفته از سرودههای وی است.
ترکیه [در اینجا عثمانی] به صورت اخص و ترکان به صورت عام در تاریخ اسلام تأثیری ژرف داشتهاند و امروز نیز مسلمانان ترک از بزرگترین ذخایر بالقوه ی انسانی عالم اسلام به شمار میروند.
ترکان را سلاطین دنیای اسلام خواندهاند، ادعایی که گزاف نمینماید. از نیمه ی اول قرن سوم هجری به بعد، ترکان به تدریج عمدهترین سهم را در ساختار قدرت در جهان اسلام از آن خود نمودند.
این اقوام مهاجر بعد از صدها سال ممانعت از ورود ایشان به سرزمین های آن سوی سیحون یا سیر دریا، یعنی فلات ایران، با اسلام آوردن نه تنها جواز ورود به سرزمین های ممنوعه را پیدا کردند، بلکه دریافتند در دنیایی که این دین جدید بنا نهاده است، میان غلامی تا سلطنت راهی نیست.
ترکان دِین خود را به اسلام ادا نمودند. به صورت بازوی توانای اسلام درمیآیند و از این به بعد این نودینان اند که غازیان غیور جهان اسلام میگردند و مدافعان پر توان حریم حق. نبرد پرآوازه و تعیینکننده ی "عین جالوت"، "جنگ های صلیبی" ، "فتح قسطنطنیه" و " محاصره ی وین" از جمله گواهان این مدعایند.
ترکان یا چنانچه دقیق تر گفته شود، ترک زبانان، جمعیتی بالغ بر سیصد میلیون نفر را رقم میزنند که گسترهای پهناور از ولایات شرقی چین در آسیا تا بالکان در اروپا را دربرمیگیرد. میلیون ها انسانی که اگرچه با معیارهای نژادشناسی، تعلق نام ترک بر آنان اغماض بیش از اندازهای را میطلبد، اما زبان و پارهای از عرف و آداب مشترک و بیش از همه ادعای رایج در میان خود این مردمان، اینان را به عنوان ترک معرفی میکند.
اگر با قدری مسامحه دنیای ترکان را کمابیش به دو نیمه ی شرقی (ماورالنهر و ترکستان) و غربی (عثمانی دیروز و ترکیه ی امروز) تقسیم نماییم، میتوان گفت که از ظهور صفویه به بعد نیمه ی شرقی دنیای ترک که همواره جهتگیری معنوی آن به صورت طبیعی به سوی ایران بود، به دلایل مذهبی و سیاسی به طرف عثمانی برگشت.
با استیلای دو جلوه از فرهنگ و مدنیت غرب یعنی "مارکسیسم" بر نیمه ی شرقی و " کاپیتالیسم سکولار" بر نیمه ی غربی جهان ترک در قرن 14 هجری / بیستم میلادی، ارتباط این دو نیمه با یکدیگر قطع شد، به ویژه که مدار و محور اصلی این ارتباط و تعلق؛ یعنی اسلام، به ظاهر از عرصه ی حیات سیاسی، اجتماعی وفرهنگی هر دو بخش ازجهانترک حذف شده بود.
با فروپاشی امپراطوری سرخ، چندین جمهوری مستقل ترک زبان در نقشه ی سیاسی جهان جای گرفتند ( و این به قطع نظر از جمهوری های خودمختار مسلمان با اکثریت باشندگان ترک تبار درون جمهوری فدراتیو روسیه است ) و زمینه ی طبیعی برای ارتباط دوباره ی این دو نیمه به ظاهر فراهم آمد.
ترکیه و بیش از آن، استکبار غرب بر این آرزویند که «چانکایا» ( کاخ ریاست جمهوری ترکیه) جایگزین «توپ کاپی» ، «دلمه باغچه» و «ییلدیز» ( کاخ های خلفای عثمانی) گردد و نظام ترکیه نقش رهبری معنوی و ارشدیت جهان ترک را ایفا نماید. ارزش های حاکم یا به صورت صحیح تر، ارزش های رسمی در ترکیه، به عنوان الگویی برای این جمهوری ها درآید؛ یعنی غرب گرایی مطلق و همه جانبه، اسلامستیزی و از خود گریزی بالعاب رقیقی از پان ترکیسم، یا به عبارتی دیگر کمالیسم، شریعتی جدید برای جهان ترک در عصر جدید گردد.
لیکن دفتر رخدادهای این وادی پرحادثه نه آن گونه تحریر میشود که ایشان آرزو دارند! چرا که غازیان اسلام با آغاز این قرن به ندای آن بزرگ احیاگر [حضرت امام خمینی قدس الله سره الشریف]، که خاستگاه آن جان های ملتهب و منتظر امت بود، لبیک گفته، و این بار "فتوحات" را در عرصه ی دل و اندیشه تجدید نمودند و تمامی معادلات به ظاهر معقول در جهان امروز را در هم ریختند.
ترکیه، تنها سرزمین اسلامی خارج از حیطه ی جهان کمونیسم بود که اسلام ستیزان قریب به یک قرن، بینقاب در آن جولان دادهاند، ولی امروزه با دل نگرانی از سوی آنان و دل گرمی از سوی امت واحده ی اسلامی، جزء مستعدترین مناطق برای احیای ارزشهای اسلامی ارزیابی میشود.
امید میرود با توجه به سابقه ی درخشان این مرز و بوم و غیرت دینی که از مردمان مسلمان این سرزمین سراغ میرود، در آیندهای نه چندان دور شاهد عزت و اقتدار اسلام در این کشور باشیم و امکانات عظیم این دیار همراه با امکانات سایر بلاد اسلامی برای پشتیبانی از حق و نجات انسان های مظلوم در سراسر جهان به کار گرفته شود » [ حسین اردوش، همان، صص سه - پنج ].
منابع:
- اردوش، حسین، ترکیه در یک نگاه، تهران: انتشارات بین المللى الهدی، 1378.
- Tan, Altan, " Müslüman kanı yerde kalmaz", Tevhid Dergisi ,Yıl: 3, Sayı: 31, Temmuz 1992, S.17- 21
(تان، آلتان، خون مسلمان بر زمین نمیماند - متن سخنرانی درباره ی شهید شیخ سعید پالوی-، مجلهی توحید، سال ۳، شماره ی ۳۱، ژوئیه ی ۱۹۹۲ م. . ]
- شاو، استانفورد جى. و ازل کورال شاو، تاریخ امپراتورى عثمانى و ترکیه جدید، (مجلد اول فقط نام شاو را بر خود دارد و مجلد دوم نام شاو و همسرش، ازل کورال شاو هر دو را) ،ترجمه ی محمود رمضان زاده ، مشهد: آستان قدس رضوى، 1370.
- سیارى،صبرى، جریانات اسلامى در ترکیه، ترجمه ی حامد صادقى، تهران: دفتر ادبیات انقلاب اسلامى حوزه ى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، 1376.
- فلاطوری، عبدالجواد، نامه ی سرگشاده، تهران: اسناد مرکز اطلاع رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی .
- هانتر، شیرین، آینده ى اسلام و غرب - برخورد تمدن ها یا هم زیستى مسالمت آمیز؟،ترجمه ی همایون مجد، تهران: نشر و پژوهش فروزان فر ،1380.
منبع: پایگاه تحلیلی خبری ایران بالکان (ایربا)
حزب اسلام گرای «عدالت و توسعه» به رهبری رجب طیب اردوغان در این دهه، با تکیه بر تجربه ی چندین دهه احزاب سلف این حزب به رهبری مرحوم استاد نجم الدین اربکان، نظام و جامعه ای را که غرب گرایان اسلام ستیز در سال 1923 میلادی بر ویرانه های امپراطوری عثمانی در سرزمینی که "ترکیه" نامیده شد بنیان گذاردند و در سال 1924 با الغای خلافت اسلامی آن را تکمیل نمودند، چنان از درون استحاله داد که می توان گفت «انقلابی خاموش» در ترکیه چهره بسته است.
تاثیر انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری بزرگ پرچم دار نهضت بیداری اسلامی زمانه ی ما؛ حضرت امام خمینی (ره)، بر مسیر بیداری امت اسلامی، از جمله و بالاخص جنبش اسلام گرای ترکیه، بی نیاز از توضیح است. رهبران اسلام گرای ترکیه از جمله مرحوم استاد نجم الدین اربکان و رجب طیب اردوغان، بارها بر این تاثیر پذیری بر حسب شرایط، تصریح یا اشارت داشته اند.
به گفته ی حضرت ملای روم «خوشتر آن باشد که سر دلبران / گفته آید در حدیث دیگران». بی مناسبت نیست که در اینجا متن ذیل را که چکیدهای است از متنی آموزشی درباره ی اسلام که سال ها در مدارس آلمان تدریس شده است و مشتی است از خروار شواهد جریان اسلام ستیز در غرب، که در نامه ای سرگشاده از استاد عبدالجواد فلاطوری سرپرست سابق «آکادمی علمی اسلامی» کلن در آلمان منتشر گردید است در اینجا آورده شود:
«اسلام از آسیا به اروپا تجاوز نمود، یعنی از طرفی اسپانیا تا حدود کشور فرانسه به دست اعراب افتاد و از طرف دیگر قسمت شرقی و جنوبی اروپا تا دروازه ی شهر وین تحت سلطه ی ترکان قرار گرفت یا پیوسته از طرف آنان تهدید میشد. قدرت نمایی اروپای مسیحی در بعضی از جنگ های صلیبی که منجر به پس گرفتن زمین قدس مسیحیت یعنی سرزمین تولد و موت عیسی، زاده ی خدا گردید، کوتاه بود، باز آن سرزمین به دست بیدینان (مسلمانان ) افتاد.
خدا خواست که بالاخره مسلمانان عرب از اسپانیا رانده شدند و ترکان مسلمان رفتهرفته به عقب نشینی و به از دست دادن اراضی غصب شده از طرف آنان ناگزیر گشتند.
بعد از جنگ جهانی اول عملاً ترکیه خود را از اسلام دست و پاگیر نجات داد. با تعویض خط و تبدیل شرع اسلامی با قانون اروپایی، شیوه ی اروپای مسیحی را پذیرفت و با این وصف سرزمین مسیحیان (امپراطوری بیزانس) که از چهارده قرن قبل به مرور از دست مسیحیان گرفته شده بود، باز تحت نفوذ اروپای مسیحی قرار گرفت. کما اینکه ممالک دیگر اسلامی نیز کم و بیش در گردن نهادن به این نفوذ علمی و معنوی و حقوقی و سیاسی ناگزیر گشتند. عملاً اسلام به حیات خود خاتمه داد و خیال اروپای مسیحی از رقیب سرسخت راحت شد، چون مرده تلقی گشت. ولی باز ناگهان و به طور غیر مترقبهای اسلام پا به عرصه نهاد و در صدد تجدید حیات برآمد و ناقوس خطر از دورادور به گوش میخورد.
باید از حالا آماده ی مقابله بود و با تمام توان از قدرتمند شدن آن جلوگیری نمود. بزرگترین نمونه ی خطر، انقلاب اسلامی ایران است، اگر چه مسلمانان به خاطر پایبند بودن به اسلام و به قضا و قدر و قسمت، فاقد فعالیت علمی و عملی گشته و جزء عقب افتادهترین اقوام جهان قرار گرفتهاند [!؟]، ولی از تعصب خطرناک و کورکورانه ی آنان نباید غافل ماند [!؟]، چون جنگ و نبرد و حمله، ویژگی آنان بوده[!؟]، خطری برای غرب و دنیا خواهد بود[!؟]...» [عبدالجواد فلاطوری، نامه ی سرگشاده، تهران: اسناد مرکز اطلاع رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
].
آخرین اتفاق برجسته ی تحولات دهه های اخیر در ترکیه، انتخاب رجب طیب اردوغان به سمت ریاست جمهوری این کشور برای نخستین بار، با رای بی واسطه ی مردم بود.
جای گرفتن عبدالله گل؛ رهبر دیگر حزب عدالت و توسعه بر مسند نخست وزیری و سپس ریاست جمهوری و به نخست وزیری رسیدن رجب طیب اردوغان در ترکیه، اگر چه هریک اتفاقی بزرگ در تاریخ این جمهوری شمرده می شود و برای هیچ یک از اهل سیاست در سه دهه پیش قابل تصور نبود ، لیکن حفظ این جایگاه ها از سوی ایشان و تداوم این روند که نهایت با انتخاب رجب طیب اردوغان به سمت ریاست جمهوری این کشور با رای مستقیم مردم به اوج خود رسید، تحولی عظیم در تمامی ساختارهای نظام و جامعه ی ترکیه را موجب گردید و بی تردید تحولاتی عظیم تر در پیش است.
پرداختن به دلایل و عواملی متعدد و متنوع داخلی، منطقه ای و جهانی که موجب این توفیقات مستمر برای حزب عدالت و توسعه گردید، بیرون از حوصله ی این نوشتار است و مجالی دیگر می طلبد.
باری، یاد آور می گردد حزب اسلام گرای "رفاه"؛ سلف حزب عدالت و توسعه، در انتخابات مجلس در سال 1375 هـ.ش/1996میلادی با کسب 147 کرسی در مجلس ترکیه به بزرگترین حزب سیاسی ترکیه تبدیل شد، لیکن به دلیل عدم برخورداری از اکثریت لازم در مجلس، نتوانست به تنهایی تشکیل دولت دهد. محافل تندروی لائیک تلاش گسترده ای کردند تا با ائتلاف میان دیگر احزاب ره یافته به مجلس این کشور، دولتی بدون مشارکت حزب رفاه بر سر کار بیاید. اما این تلاش گسترده به شکست انجامید و در نهایت دولت ائتلافی حزب رفاه و حزب "راه راست" بر سر کار آمده و نجمالدین اربکان به نخستوزیری رسید و این به معنای تعبیری تلخ از کابوسی دیرپا برای کمالیست های افراطی بود. «در اوایل دوره ی جمهوری ترکیه، لطیفهای بر سر زبان ها بود که اوضاع آن روزگار را چنین بیان میکرد:
«یکی از مؤمنین در بستر مرگ به حال احتضار از دوستانش که بر گرد بسترش جمع آمده بودند، پرسید، چون بدان سرا رفتم و دوستان و آشنایانی که قبلاً مرحوم شدهاند از اوضاع زمانه پرسیدند، چه بگویم؟ یکی از دوستان مرد محتضر گفت، خود را به زحمت میانداز و فقط بگوی که " بکری مصطفی" امام مسجد "ایا صوفیه" شده، همه خواهند فهمید که اوضاع از چه قرار است و بر ما چه میگذرد!!» برای درک معنای لطیفه ی مزبور میبایست بدانیم که مسجد ایاصوفیا که در عهد جمهوری به موزه تبدیل شد، مهمترین مسجد اسلامبول؛ بلکه امپراطوری عثمانی و نماد (سمبل) پیروزی عثمانیان بر غرب مسیحی محسوب میشد و امام آن میبایست از میان مشهورترین علما در علم و تقوی انتخاب میگردید و بکری مصطفی که شباهت اسم او با نام مؤسس جمهوری ترکیه بر ظرافت این لطیفه میافزاید، از مشهورترین عیاشان بد نام اواخر عهد عثمانی است و نام وی به عنوان نمادی از بیبند و باری در آمده بود. با نخست وزیری نجمالدین اربکان در جمهوری ترکیه، اوضاع وقت ترکیه را میتوان به صورت قرائتی دگرگونه و معکوس از لطیفه ی مذکور چنین بیان کرد: ... و فقط بگوی که نجمالدین اربکان نخستوزیر ترکیه شده است...!!» [ حسین اردوش، ترکیه در یک نگاه، تهران، انتشارات بین المللى الهدی، 1378، صص 193 – 194 – با خرده ای ویراست - ] .
و اما اکنون می بایست گفت: فقط بگوی که رجب طیب اردوغان بر تختی که مصطفی کمال بنا نهاد، با رای مستقیم مردم تکیه زد و "کمالیسم" فرو پاشیده است.
به اعتقاد نگارنده نام اردوغان و اربکان در تاریخ این سرزمین در کنار نام هایی چون محمد نامق کمال، عبدالحمید دوم، سلیمان قانونی و محمد فاتح و مانند ایشان، خواهد درخشید و چنانچه حضرت حق جل جلاله به اردوغان توفیقات خاصه ارزانی نماید، در تاریخ از او با عنوان "اردوغان محتشم" یاد خواهد شد.
شاهدی بر این مدعا، نگاهی است گذرا بر گوشه ای از تاریخ تحولات ترکیه ی جدید:
برچیدن خلافت اسلامی عثمانی توسط مجلس کبیر ملی ترکیه، با تمشیت مصطفی کمال آتاتورک؛ بنیان گذار جمهوری ترکیه و رئیس آن؛ انجام گرفت ( 3 مارس 1343 هق./ 1924 م.). خلیفه عبدالمجید دوم، روز بعد، اسلامبول را ترک نمود. به نوشته ی استانفورد جی شاو و ازل کورال شاو، چندی پیش از آن، مصطفی کمال در واکنش به درخواست امتیازات بیشتر از سوی خلیفه؛ عبدالمجید دوم، گفته بود: «بگذارید خلیفه و همه جهان بدانند که خلیفه و مقام خلافت که تا کنون حفظ شده است، دیگر هیچ مفهوم و وجود خارجی ندارد. نمی توانیم جمهوری ترکیه و استقلال آن را در معرض خطراتی قرار دهیم که از تداوم مقام خلافت ناشی می شود مقام خلافت برای ما در نهایت چیزی بیشتر از یک خاطره تاریخی نیست» [استانفورد جى. شاو، و ازل کورال شاو، تاریخ امپراتورى عثمانى و ترکیه جدید، (مجلد اول فقط نام شاو را بر خود دارد و مجلد دوم نام شاو و همسرش، ازل کورال شاو هر دو را)، ترجمه ی محمود رمضان زاده، مشهد، آستان قدس رضوى، 1370،ج 2 ، ص 615 ]. خطراتی که مصطفی کمال تصریح دارد در صورت «تداوم مقام خلافت»، متوجه جمهوری ترکیه و استقلال آن می گردد، یادآور حکایت های مشهوری است در خصوص تاکیدات پنهان و آشکار قدرت های غربی، بر حذف نهاد خلافت و همچنین شریعت اسلامی از حوزه های تاثیرگذار در این سرزمین و دیگر اجزاء جهان اسلام.
احمد شوقی؛ شاعر و اندیشمند بلند نام مصری و امیرالشعراء عرب در دوران خود، در مرثیه ای به مناسبت زوال خلافت عثمانی ـ یادآور مرثیه شیخ اجل سعدی؛ شاعر و اندیشمند بلند آوازه ی ایرانی در باره فروپاشی خلافت عباسی با مطلع: « آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین / بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین» ـ چنین سروده است:
«عادَت أَغانی العُرسِ رَجعَ نُواحِ
وَنُعیتِ بَینَ مَعالِمِ الأَفراحِ
کُفِّنتِ فی لَیلِ الزَفافِ بِثَوبِهِ
وَدُفِنتِ عِندَ تَبَلُّجِ الإِصباحِ
شُیِّعتِ مِن هَلَعٍ بِعَبرَةِ ضاحِکٍ
فی کُلِّ ناحِیَةٍ وَسَکرَةِ صاحِ
ضَجَّت عَلَیکِ مَآذِنٌ وَمَنابِرٌ
وَبَکَت عَلَیکَ مَمالِکٌ وَنَواحِ
الهِندُ والِهَةٌ وَمِصرُ حَزینَةٌ
تَبکی عَلَیکِ بِمَدمَعٍ سَحّاحِ
وَالشامُ تَسأَلُ وَالعِراقُ وَفارِسٌ
أَمَحا مِنَ الأَرضِ الخِلافَةَ ماحِ
وَأَتَت لَکِ الجُمَعُ الجَلائِلُ مَأتَمًا
فَقَعَدنَ فیهِ مَقاعِدَ الأَنواحِ
یا لَلرِجالِ لَحُرَّةٍ مَوؤودَةٍ
قُتِلَت بِغَیرِ جَریرَةٍ وَجُناحِ
إِنَّ الَّذینَ أَسَتْ جِراحَکِ حَربُهُمْ
قَتَلَتکِ سَلمُهُمُ بِغَیرِ جِراحِ
هَتَکوا بِأَیدیهِمْ مُلاءَةَ فَخرِهِمْ
مَوشِیَّةً بِمَواهِبِ الفَتّاحِ
نَزَعوا عَنِ الأَعناقِ خَیرَ قِلادَةٍ
وَنَضَوا عَنِ الأَعطافِ خَیرَ وِشاحِ
حَسَبٌ أَتى طولُ اللَیالی دونَهُ
قَد طاحَ بَینَ عَشِیَّةٍ وَ صَباحِ...»
نقطه ی عطف اقدامات اسلام زدایی ترکیه، حذف عبارت «دین رسمی جمهوری ترکیه دین اسلام است» از مواد قانون اساسی و دیگر موارد دال بر آن می باشد ( 1347 هق./ 1928 م.).
یقیناً اکثریت نمایندگان اولین دوره ی «مجلس کبیر ملی» که به همراه مصطفی کمال پس از ادای نماز جمعه، با قرائت آیاتی از قرآن مجید و ذکر ادعیه و تکبیر و تهلیل، این مجلس را افتتاح کردند، از مخیله ی شان نیز نمی گذشت که درآینده ای نزدیک، همین مجلس، با گستاخی به اقداماتی این چنین دست یازد.
البته جاه طلبی های مصطفی کمال و روند دگردیسی وی، علی رغم به کار گیری سیاست تأنی دراقدامات خویش و کوران حوادث آن دوران، از چشم بسیاری از رجال آناطولی پنهان نماند. نخست از مجلس کبیر ملی، زمزمه های مخالفت با او آغاز شد. مخالفین وی در آنکارا با تهیه ی طرح قانون جدید انتخاباتی دردسامبر 1341 هق./ 1922 م.، هدف حذف و یا محدود ساختن وی را در صحنه سیاست ترکیه در سر می پروراندند. طبق این طرح محل تولد نامزد نمایندگی بایستی در درون مرزهای کنونی کشور باشد و مهاجرین خارج از مرزها (ولایات سابق امپراطوری عثمانی) می بایست حداقل 5 سال در حوزه ی انتخاباتی خود سکونت گزیده باشند. مصطفی کمال فاقد این دو شرط بود.
این طرح تصویب نشد و نمایندگانی که ان را طراحی کرده بودند، بامساعی مصطفی کمال و حامیانش کاملاً منزوی گردیدند .
مصطفی کمال در مسیر قوام گیری جایگاه خویش درترکیه ی جدید، دربرابر مخالفین خود همواره حربه ی حذف را درانواع آن، حتی حذف فیزیکی، به موقع به کار می انداخت.
مصطفی کمال، کوتاه زمانی پیش از آنکه اولین رئیس جمهور ترکیه شود، حزب جمهوری خلق ( جمهوریت خلق پارتیسی ) را که خود ریاست آن را به عهده گرفت ، تاسیس نمود( اوت 1342 هق./ 1923 م.) - مهم ترین رقیب حزب عدالت و توسعه در انتخابات اخیر و دومین حزب در مجلس فعلی این کشور -. حزب جمهوری خلق ، که پیش از تاسیس جمهوری ، حزب خلق (خلق فرقه سی ) نامیده می شد، همان « کمیته ی دفاع از حقوق آناطولی و روملی » بود ، که توسط مصطفی کمال پرورده شده و به قالب حزب درآمده بود . حزب جمهوری خلق سالیانی دراز تنها مجرای قدرت درترکیه محسوب می شد و به گفته ی دو شاو « کمال از آن چون ابزاری اساسی در تحقق مقاصد خود استفاده می کرد » [ استانفورد جى. شاو، و ازل کورال شاو، همان، ص 622 ] و بدین وسیله توانست با فراهم آوردن تشکل سازمان یافته ای تحت فرمان، ازروند اجرای برنامه های خود در جامعه ی ترکیه اطمینان یابد.
در دوران رهبری مصطفی کمال ، جمهوری ترکیه جز فترتی کوتاه مدت ، نظامی تک حزبی بود ؛ یعنی همان حزب ساخته و پرداخته ی مصطفی کمال ؛ حزب جمهوری خلق یا جمهوری خواه خلق ؛ حزب حاکم . پدید آیی آن فترت ، نیز ناشی از تاسیس دو حزب مخالف بود؛ حزب جمهوری ترقی خواه ( ترقی پرور جمهوریت فرقه سی) که در سال 1343 هق./ 1924م.، توسط عده ای از رهبران جنگ های استقلال و همرزمان پیشین مصطفی کمال چون "علی فوادجبه سوی"، "قاسم قره بکر"، "رئوف اوربای" و "بکرسامی" تأسیس شد و توانست رهبری جناح اقلیت یا فراکسیونی 28 نفره را در مجلس کبیر ملی به دست گیرد.
این حزب در 3 ژوئن 1344 هق./ 1925 م.، با اشاره ی مصطفی کمال منحل اعلام شد. حزب دیگر، «حزب جمهوری خواه آزاد» بود که توسط یکی ازدوستان مصطفی کمال به نام "فتحی ارکبار" تاسیس شد، اما حدود 5 ماه بعد از تاسیس، بنیان گذار حزب به درخواست مصطفی کمال، حزب را منحل نمود (1344 هق./1925م.).
قانون الغای خلافت و تبعید همه ی افراد خاندان عثمانی از ترکیه، سرآغاز دوره جدیدی در ترکیه است. دوره جابه جایی ارزش ها و ضد ارزشها، دوره ی تقدیس و پذیرش هر آنچه باختری است، فصل تسلیم و خودباختگی ، آغاز مسخ شدن .
مصطفی کمال که جسم ترکیه را از اسارت نیروهای اشغالگر غربی آزاد نموده بود، گویی می خواست که روح ترکیه را به غلامی آنان درآورد. وی در یکی از سخنرانی های آن دوران ، چنین می گوید:
« اى مرده باد عاطفه، اى دور باد تعصبات کهنه ى دینى و احساسات و غیرت هاى فرسوده ی قدیمى. من خود را به نام پهلوان شرق و قهرمان اسلامى معرفى نخواهم کرد. من با غرب مقاومت نخواهم ورزید. همانا آنچه را که باید از مبارزه با غرب بکشیم، کشیدیم. من با مسیحیت مخالفت و معارضه نخواهم کرد. همانا چندین قرن به این کار شوم پرداختیم، تا هم چنان که مى بینیم خود را در جلوى آن ها به ذلت و اسارت انداختیم. جامعه ى اسلامى و جهاد دینى، عداوت و تعصب غرب را بیدار و آن ها را براى همیشه به استعباد و اذلال ما وادار خواهد ساخت. صداقت و مماشات با غرب امرى است که از آن گریزى نیست. دین ما فقط عبارت است از مماشات و هم قدمى با غرب در تمدن و اختراعات و علوم غربى. و اما اسلام دین خداست و عنقریب از معالم و مظاهر آن، قسمت هایى را که باعث تحریک عداوت و تعصب غرب است محو خواهم نمود. اى مرده باد جامعه ی شیوخ متعصب جاهل ... اى دور باد خلافت... . دین در بین من و خداى من است... و اما دنیا در بین من و غرب است و تا زنده ام دین و دنیاى خود را از هم تفکیک ساخته و جدا خواهم داشت... . این رساله و دستور من است که براى دنیا عموماً و براى شرق مخصوصاً منتشر مى نمایم».[ صبرى سیارى، جریانات اسلامى در ترکیه، ترجمه ى حامد صادقى، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامى حوزه ى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، ، صص 40 - 41، - زیرنویس -].
شیرین هانتر، پژوهشگر معاصر ایرانی تبار امریکایی نیز، در این راستا چنین مى نویسد: « گسترده ترین و کامل ترین شکل سکولاریزه شدن، غیر اسلامى کردن و ملى کردن فرهنگى و سیاسى در ترکیه پس از حکومت عثمانى صورت گرفت. آتاتورک معتقد بود که سرنوشت ترکیه به اروپا وابسته است. او همچنین از پیروان نظریه هایى بود که بیشترین مسئولیت عقب ماندگى اقتصادى و نظامى کشورهاى مسلمان را به اسلام نسبت مى دهند. در حقیقت برخى از مفسران گفته اند که آتاتورک آرزو داشت که ترکیه کشورى مسیحى مى بود. اما از آنجا که او نمى توانست ترک ها را به تغییر دین خود و قبول مسیحیت ناچار سازد، سعى کرد از راه هاى گوناگون از جمله تغییر خط عربى به لاتین و ممنوعیت گفتن اذان به عربى، به نفوذ اسلام در ترکیه پایان بخشد. او همچنین ایدئولوژى جدید را که به کمالیسم معروف شد و آمیزه اى از ناسیونالیسم قومى و فرهنگى و نظریات مربوط به توسعه ى اقتصادى و اجتماعى است ارائه داد. اقدام آتاتورک در غیر اسلامى کردن ترکیه پذیرش همگانى نداشت، ...» [ شیرین هانتر، آینده ى اسلام و غرب - برخورد تمدن ها یا هم زیستى مسالمت آمیز؟،ترجمه ی همایون مجد، تهران ، نشر و پژوهش فروزان فر ،1380 صص 137 – 138 ].
در مسیر اسلام زدایی در میراث خور خلافت عثمانی، تقویم سنتی به تقویم میلادی و ایام تعطیل رسمی هفته، از جمعه به شنبه و یکشنبه تغییر می یابند. زنان به کشف حجاب تشویق می گردند و حجاب در مجامع و دوایر رسمی ممنوع می شود. پوشش غربی نیز برای مردان اجباری می گردد.
مصطفی کمال درباره تغییر اجباری پوشش می گوید:
«ما تنها لباسی که باید بپوشیم لباس دولتی و بین المللی است که تمام ملل متمدن می پوشند و به زودی کت و شلوار و یقه و کراوات و کلاه کپ و بالاخره رونکوت و ژاک و فراک باید لباس عمومی ما شود. اگر در میان شما کسی باشد که به این مایل نباشد، او را کودن خواهم خواند. بدیهی است وقتی لباس ما با لباس غرب مخالف باشد، از آن ها عقب خواهیم ماند و نمی توانیم با آنها هم دوش شویم» [ صبری سیاری، همان، ص ۴۱ ].
«قانون کلاه که» از جمله غریب ترین قوانین عهد جمهوری است ، ماجراهایی پدید آورد که به یکی از حیرت آورترین اسناد پرونده ی عملکرد غرب زدگی در جهان اسلام تبدیل شده است، "محاکم استقلال " که کارکردی چون محکمه های ارتش سرخ بلشویک ها در دولت سابق شوراها را داشت، بسیاری از شهروندان ترکیه را به جرم مخالفت با قانون کلاه به بند کشیده و یا حتی بر سر چوبه های دار آویخت.
به روایت "آلتان تان" ؛ پژوهشگر ترک ، "ماراشلی علی افندی" (علی افندی مرعشی) یکی از شهروندان معمولی جمهوری ترکیه ، نمونه ای است از آنانی که حاضر شدند سر بدهند ، تا بر سرشان کلاه نرود!. مردم وی را به دلیل آنکه تکیه کلامش، عبارات مبارک «ماشاءالله» و «انشاءالله» بود، «ماشاءالله علی افندی» خطاب می کردند و علی افندی را هنگامی که به جرم عدم تبعیت از قانون کلاه به پای چوبه دار می بردند ، پیش از اعدام چنین مزاح می کرد: « بنیم آدیم ماشاءالله، شبکا گیمم انشاءالله »؛
(BENİM ADIM MAŞALLAH ŞAPKA GİYMEM İNŞALLAH)
: «اسم من "ماشاءالله"، کلاه بر سر نمیگذارم "انشاءالله"». [ رجوع شد به
Altan Tan, " Müslüman kanı yerde kalmaz", Tevhid Dergisi ,Yıl: 3, Sayı: 31, Temmuz 1992, S.17- 21
(آلتان تان، خون مسلمان بر زمین نمیماند - متن سخنرانی درباره ی شهید شیخ سعید پالوی- ، مجلهی توحید، سال ۳، شماره ی ۳۱، ژوئیه ی ۱۹۹۲ م. ، صص ۱۷- ۲۱). ]
تمسخر علی افندی، غرب زدگی را در پای چوبه ی دار ، مسخره بودن این اندیشه و منش را برای همیشه ی تاریخ گواهی نمود.
طرفه آنکه، قانون کلاه در ترکیه تا به امروز نیز به قوت خود باقی مانده است. اگر چه علیرغم اعتبار آن، دیگر کسی وقعی بدان نمیگذارد. قوانین اسلامی از حقوق قضایی حذف می گردد، زبان عبادت به ترکی برگردانده می شود و حتی اذان گفتن به زبان قرآن ممنوع می گردد.
سلیمان آتش ، محقق شناخته ی ترکیه در حوزه ی معارف اسلامی و از مترجمین بنام قرآن کریم به زبان ترکی در بیان خاطره ای از آن روزگار گفته است: در ایام ممنوعیت اذان گفتن به زبان عربی من کودک بودم، مردم ده ما دیده بانانی بر معابر ورودی ده گمارده بودند تا امنیت برای اذان گفتن به زبان عربی مهیا شود و مؤذن بر فراز مناره به عربی اذان می گفت. دیده بانان موظف بودند به محض رویت ژاندارم ها به مؤذن علامت بدهند تا به سرعت اذان را به ترکی برگرداند. این وضعیت مختص دیه ی مزبور نبود و در بسیاری از قریه ها چه برای اذان و چه برای مجالس وعظ و تدریس قرآن، معمول بوده است.
متن برگردان اذان (بدون تکرار عبارات) ، به زبان ترکی که برای مدتی به اجبار از مناره های مساجد ترکیه پخش می شد ، به شرح ذیل است :
تانری الودور:
Tanrı uludur
شبهه سیز بیلیریم و بیلدیریریم تانری دان باشکا یکتور – یوخ تور - تاپاجاک :
Şüphesiz bilirim ve bildiririm: Tanrı’dan başka yoktur tapacak
شبهه سیز بیلیریم و بیلدیریریم ، تانری نین الچیسی دیر محمد ( ص ) :
Şüphesiz bilirim, bildiririm: Tanrı’nın elçisidir Muhammed
هایدی نمازا :
Haydi namaza
هایدی فلاحا :
Haydi felaha
(نماز اویکودان هایر دیر – خیر دیر – ؛ الصلاه خیر من النوم) :
(Namaz uykudan hayırlıdır)
تانری الودور :
Tanrı uludur
تانریدن باشکا یکتور – یخ تور - تاپاجاک :
Tanrı’dan başka yoktur tapacak.
با تغییر نظام آموزشی، دروس معارف اسلامی، زبان های عربی و فارسی از نظام آموزش حذف می شوند. هرگونه تظاهر اسلامی ممنوع می شود، تکایا و زاویه ها و خانقاه ها بسته می شوند و طریقت های صوفیه ممنوع می گردند. پوشیدن قبا و بر سر گذاشتن عمامه، جز برای ائمه ی مساجد و آن هم فقط در فضای مساجد، به استثنای مراسم تشییع جنازه ممنوع می گردد.
رسم الخط اسلامی منسوخ و رسم الخط لاتین رایج می شود و دیگراقداماتی از این دست، و این همه به از برای تطبیق لائیسیته یا لائیسیزم و هم سویی با فرهنگ و تمدن غرب بود. گویی نسخه هایی است که از دیرینه دشمنی کینه توز، به جانشینان خلافت عثمانی برای انتقام خود ، و درمان عقده ی حقارت و تسکین التهاب مجذوبیت غرب زدگان حاکم بر جهان اسلام تجویز شده ، و توسط ایشان برملت های اصیل مسلمان تحمیل می گشت، تا اصل و اصالت خودرا انکار کنند.
رویکرد به غرب؛ اگرچه از سال ها پیش از صعود گروه «ترکان جوان » و چیرگی «کمیته ی اتحاد و ترقی» بر امپراطوری عثمانی و در نهایت زعامت مصطفی کمال، در ساختار جامعه ی عثمانی مطرح می بود، لیکن این رویکرد، غالباٌ یا با مرزبندی میان آنچه باید فراگرفت و آنچه نباید ، همراه بود و چنانچه چنین نبود ، ملاحظه کار ، مستور ، حاشیه ای و ناملموس بود . سیاست استفاده از روش ودانش غربی به صورت جدید ، به صورت جدی از زمان سلطان محمود دوم دردستور العمل امپراطوری عثمانی قرار گرفت . اما تلاش اندیشمندان عثمانی و نه فقط عثمانی، بلکه تمامی جهان اسلام، غالباً مثمرثمر نبود. جستجوها، گمشده را نمی یافت و نقب ها به جای کتابخانه ها و آزمایشگاه ها ، ره به کاهدان می زد، و این منش غرب بود که به جای دانش آن، در جهان اسلام شیوع می یافت. غالب اندیشمندان جهان اسلام از نکته ای اساسی غفلت ورزیدند و آن اینکه طرف مقابل ایشان نه انجمن خیریه ای علمی بود و نه پژوهشگاه و دانشگاه. غرب یا به عبارتی درست تر؛ قدرت های غربی ، شرق را فقط به چشم طعمه ای برای دریدن می نگریست . یک شرقی مطلوب ( ایده آل ) برای جهان غرب ، خدمت گزاری مطیع و مبادی آداب بود و نه یک شبه غربی برابر با او.
چنانچه مصطفی کمال و اسلاف وی از ترکان جوان را در عقیده ی خویش صادق پنداریم و سیاست اسلام زدایی ایشان را در عثمانی - ترکیه ، تلاشی برای یافتن جایگاهی برابر با دیگر کشوهای اروپایی ولو به قیمت مسخ فرهنگ و تمدن اسلامی ترکان بدانیم، گذشت زمان بی نتیجه بودن این تلاش رقت بار را ثابت نمود. چرا که ترکیه حتی پیش از آغاز گسترش موج اسلام خواهی دهه های معاصر، هیچگاه در چشم غرب ،کشوری غربی به شمار نرفت و خودی به شمار نیامد.
ترکیه ی کمالیست ، برای دریافت شناسنامه ی جدید سجل قدیمی خود را پاره کرده بود، اما هیچگاه شناسنامه ی جدید به او اعطا نشد، ترکیه هویت خودرا گم کرد. اقدامات اسلام زدایانه و اسلام ستیزانه ی رهبران بنیان گذار جمهوری، علی رغم فراهم ساختن زمینه های مناسب برای اجرا ، با امواجی از حرکت های اعتراض آمیز مواجه شد. اگرچه در نهایت این نظام جدید بود که به ظاهر پیروز شد.
از جمله مشهورترین این جنبش های معترضانه ، قیام شیخ سعید پالوی است که با سرعتی اعجاب انگیز به یکباره جنوب شرق ترکیه را فرا گرفت و در سایر نقاط کشور به ویژه اسلامبول، دل های ناراضی را به سوی خود کشاند. مصطفی کمال هراسان از این قیام و تبعات احتمالی آن با شدت تمام به سرکوبی آن پرداخت. شیخ سعید لحظاتی پیش از شهادت خود درحالی که طناب دار بر گردن داشت، شهادتین برزبان راند و فریاد برآورد: نه سر یک شیخ سعید که هزاران شیخ سعید، سرهایشان فدای کلمه ی توحید باد.
پرونده های محاکم استقلال (İstiklâl Mahkemeleri) را که پس از دهه ها مکتومی، محققین به لطایف الحیلی به آنان دست می یابند، سندهای تأثرآوری است از فصلی تیره و تار از تاریخ پر فراز و نشیب مردمان این سرزمین و امت اسلامی .
شایان ذکر است این محاکم مسقل بوده و تابع قوانین قضایی جاری کشور نبودند و به گفته ی دو شاو، « این دادگاه ها همچون ابزاری مهم در سرکوب مخالفان حکومت مدت ها پس از کسب استقلال در خدمت حکومت انکارا به کار گرفته شد» [ استانفورد جى. شاو، و ازل کورال شاو، همان، ص 588] .
ماجرای جلب، زندان، محاکمه و نهایت اعدام عالمی بلند مرتبه به نام محمد عاطف الاسکیلیبلی ( عاطف افندی یا عاطف خوجه) در رجب سال ۱۳۴۴ هجری قمری/ ژانویهی ۱۹۲۶میلادی، نمونهای است از روش محکمههای استقلال در راستای تحمیل مهمترین اصول کمالیسم یعنی لائیسیزم و غربگرایی. شیخ عاطف اسکلیبلی، به جرم مخالفت با قانون الزام استفاده از کلاه فرنگی محاکمه گردید. سند جرم وی تحریر رسالهای بود در باب تحریم تشابه به کفار با عنوان« مقلدی فرنک و کولاه » ، رسالهای که تاریخ تحریر آن به مدتها پیش از تصویب قانون مزبور بازمی گشت. در یکی از جلسات محکمه، قاضی رو به عاطف خوجه افندی نموده و میگوید: شیخ، کلاه و دستار برای پوشاندن سر است، خوب چه میشود تو پوشش سر خود را برداری و کلاه شاپو بر سرت بگذاری، کلاه، کلاه است. عاطف خوجه افندی در حالیکه به پرچم بزرگ ترکیه که پشت سر قاضی بر دیوار آویخته شده بود، اشاره میکرد، گفت: پرچم، پرچم است؟. پس آیا میتوان بهجای پرچم آویخته در پشت سر شما، پرچم انگلستان را آویخت!.
شیخ طاهر مولوی که او نیز اسیر همین حکایت بود، روایت میکند شیخ شهید در شب شهادت به اصرار دوستان هم بندش ، خواست دادخواستی به دادگاه بنویسد. در میانهی نوشتن برای اندک زمانی خوابش ربود، چون به خود آمد، هم بندانش متوجه شدند که شیخ عاطف برگه ی دادخواست را میدرد ومیگرید. دوستان شیخ چون از وی پرسیدند چرا چنین میکند، شیخ در پاسخ گفت: در رویا رسول الله (ص) را زیارت کردم، ایشان به من فرمود، ما آمادهی استقبال از تو شده ایم و تو خود را مشغول دادخواست نوشتن کردهای؟ مگر نمی خواهی به ما ملحق شوی؟.
طلوع فجر همان شب، شیخ محمدعاطف اسکیلیبلی به دار انتقام غرب صلیبی از شرق اسلامی آویخته شد. از دیگر اعتراضات مشهور به اقدامات اسلام ستیزانه ی رهبران جمهوری ، مقاومت طریقت نقشبندیه و به ویژه قیام " منمن " (MENEMEN) می باشد. تعداد زیادی از شیوخ طریقت نقشبندی ، دعوت غازی مصطفی کمال را اجابت نموده و در نبردهای قوای ملیه با اشغال گران یونانی موسوم به "جنگهای استقلال" حضوری فعال داشتند. اما با درآمدن مصطفی کمال از جامه ی"غازی" و رفتن او به جلد "آتاتورک" و آغاز برنامه های اسلام زدایی و اسلام ستیزی جمهوری، تحت عنوان لائیسیزم، اعتراضات شیوخ نقشبندی علیه سران حکومت جدید آغاز شد. اوج این اعتراضات درقیام "منمن" به رهبری شیخ نقشبندی "شیخ محمداسد" درسال 1349 هق./ 1930م. متبلور می شود. نظام جمهوری در پی سرکوب خونین قیام، شیخ محمد اسد و یارانش را دستگیر می کند و شیخ دردرمانگاه زندان جان می سپارد (گفته می شود که او را مسموم ساختند) از جمله محکومین به اعدام در محاکم استقلال، درارتباط با قیام منمن، فرزند بزرگ شیخ بود که حلق آویزگردید.
از دیگر رجال بلند نام مقاومت در برابر اقدامات اسلام زدایانه ی رهبران جمهوری ، "ملاسعید نورسی" ملقب به "بدیع الزمان" (1284- 1380 هق./ 1867- 1960م.) شیخ طریقت نورجیه می باشد. ملاسعید نیز خود یکی از شیوخ طریقت نقشبندیه به شمار می آمد که در این طریقت طرحی نو درانداخت. حیات پرحادثه ی این شخصیت رازآلود حادثه ساز، وی را به صورت یکی از جالبترین و تاثیرگذارترین رجال تاریخ معاصر ترکیه درآورده است.
فعالیت های سیاسی این شیخ نقشبندی، ازاواخر دوره ی حکومت عثمانی آغاز می گردد، ملاسعید در سفری جهت جمع آوری اعانه برای تاسیس دانشگاهی اسلامی در شرق ترکیه (شهر وان)، به پایتخت پرآشوب آن دوران عثمانی ؛ اسلامبول ، برای مدتی دستگیر می شود، پس از آزادی ، ظاهراً سفری به سلانیک نمود و با رهبران جمعیت اتحاد و ترقی تماسهایی برقرار می نماید. وی در سال 1327 هق./ 1909 م. جمعیتی را به نام "اتحادیه محمدی "(ittihad-ı Muhammedî Cemiyeti) بنیان گذارد. ارگان این جمعیت، نشریه ای به نام "ولکان" (Volkan) به معنای آتشفشان بود. در همین ایام است که وی باری دیگر دستگیر، محاکمه و تبرئه می گردد .
ملاسعید در جریان جنگ جهانی اول به جبهه ی قفقاز می شتابد (1335 هق./ 1916 م.) ، در آنجا به اسارات نیروهای روسیه تزاری درآمد و به سیبری گسیل شد. وی درمسیر سیبری، موفق به فرار گردید و در سال 1337 هق./ 1918 م. از راه اروپا به اسلامبول باز می گردد.
ملاسعید به مانند بیشتر شیوخ نقشبندی و غالب علمای عثمانی، از آغاز تکاپوی مصطفی کمال در آناطولی، با وی همکاری نمود و به "قوای ملیه" پیوست. و حتی در سال 1340 هق./ 1922م. به دعوت مصطفی کمال به آنکارا درآمد و در مجلس کبیر ملی، در تایید فعالیتهای رهبران قوای ملیه ، سخنرانی می کند . وی مجلس را شکل نمادین اصل "شوری" در اسلام معرفی کرده و حوزه ی اختیارات نمایندگان مجلس را درردیف « اهل حل و عقد» در اسلام عنوان می نماید.
اما به تدریج با آشکار شدن طرح های اسلام ستیزانه ی نظام جدید، روابط میان ملاسعید و سران جمهوری به شدت تیره می گردد ، تا بدانجا که بعدها آتاتورک را "دجال " می خواند.
در همین ایام ، انتشار رساله ی شدید الحن وی درباره ی تارکین نماز، خشم مصطفی کمال را بر می انگیزد. ملاسعید اگرچه به صورت علنی در قیام شیخ سعید پالوی، شرکت ننمود، اما با آشکار شدن ارتباطات وی با قیام مزبور، به شرق ترکیه تبعید می گردد. وی تا پایان عمر تحت نظر شدید حکومت قرارداشت و با وجود رویگردانی از فعالیت های سیاسی، به جهت تکاپوهای فرهنگی و دینی، بارها دستگیر، محاکمه و محکوم به تغییر تبعیدگاهای متعددش گردید. ملاسعید در تمامی تبعیدگاه هایش به تالیف، تدریس و تربیت شاگردان خود پرداخت. وی اهمیت فراوانی برای امرآموزش قائل بوده و استقرار نظام لائیک درترکیه را سوء استفاده ای از جهالت عمومی نسبت به معارف اسلامی برآورد می نمود.
ملاسعید که به صورت یکی از نمادهای مبارزه با نظام لائیک درآمده بود در سال 1380 هق./ 1960م. در تبعید وفات نمود. مزار وی در همان سال به دستور کودتاگران نظامی نبش شد و جنازه او به جای نامعلومی انتقال داده می شود. این اقدام عجیب ظاهراً به دلیل بیم رهبران جمهوری از تبدیل مزار وی به زیارتگاه بوده است.
مشهورترین اثر ملاسعید نورسی «کلیات رساله ی نور» ؛ تفسیری از قرآن کریم به زبان وخط ترکی عثمانی است. این کتاب در میان شعبات نورجی ها از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد و می توان آن را محوراشتراک فرق متعدد نورجیه شمرد.
"کمالیسم" که به عنوان پشتوانه ی عقیدتی ( ایدئولوژیک ) جمهوری ترکیه مطرح می شود، هیچگاه در کتاب و رساله ای مستقل تحت این عنوان و مانیفست وار، از سوی آتاتورک به تحریر درنیامد، بلکه به مجموعه ی آراء و نظریات وی که طی صدها نطق ، بیانیه، مقاله، برنامه و قانون از سال های مطرح شدن وی به عنوان رهبر " قوای ملیه" تا زمان مرگ، بیان داشته است، کمالیسم اطلاق می شود.
ماده ی دوم قانون اساسی جمهوری ترکیه ؛ تدوین شده درسال 1356 هق./ 1937م. ، یعنی یک سال پیش از مرگ آتاتورک ، منعکس کننده ی اصول اعتقادات و جهان بینی مصطفی کمال یا کمالیست، در قالب شش اصل جداگانه است. این اصول شش گانه، شالوده ی کلی نظام حاکم بر ترکیه و قانون اساسی های متعدد آن را تشکیل می دهند.
اصول ششگانه ی مزبور عبارتند از:
- جمهوری خواهی (جمهوریت چیلیک )
- ملی گرایی ؛ ناسیونالیسم (ملیت چیلیک)
- توده گرایی (خلق چیلیک )
- انقلاب گرایی (انقلاب چیلیک)
- دین زدایی (لائیک لیک)
- دولت گرایی
این اصول شش گانه یا اسکلت کمالیسم همان گونه که از ظاهر آن برمی آید، اصولی کلی و مبهم، با گستره ی تاویلی وسیع می باشد.آنچه که بعد از آتاتورک توسط دولت های ترکیه مطرح شد ؛ تأویلهای گوناگون و نامتشابهی است از کمالیسم که در بسیاری از موارد با روح عقاید و اهداف آتاتورک منافات دارد؛ امری که کمالیست های ارتدکس و افراطی، در طول دهه های پس از مرگ آتاتورک، همواره از آن شکایت داشته اند.
کمالیسم را در قرائتی روشن تر می توان معجونی از غرب گرایی مطلق و دین زدایی کامل (که غالباً با دین ستیزی یکی می شود ) با لعابی از پان ترکیسم ؛ به سلیقه ی مصطفی کمال، دانست.
فاصله ی میان اعلان مصطفی کمال به عنوان پدر ملت ترک و اصرار بر کمالیسم خواندن روح حاکم بر جامعه ی ترک ، تا واقعیات این جامعه ، فاصله ای است طولانی .
از تسلط آتاتورک بر سرزمینی که ترکیه نامیده شد، تا به امروز، هیچگاه جامعه ی ترک ، خود را غربی نیافت و هیچگاه دین از جامعه و اندیشه ی ترکان زدوده نشد. نظام حاکم ، خود نیز بعد از مرگ آتاتورک با توجه به واقعیات لایتغیر جامعه ی ترکیه، روز به روز و گام به گام مجبور به عقب نشینی از مواضع اصولی کمالیسم، یعنی غرب گرایی مطلق و دین زدایی کامل، گردید.
در 1353 هق./ 24 نوامبر 1934 م. ، مجلس کبیر ملی، مصطفی کمال را آتاتورک (پدر ترک) نامید. وی چهار سال پس از این نام گذاری در 1357 هق./ 10 نوامبر 1938م. در حالی که برای سومین دوره ی پیاپی ، ریاست جمهوری ترکیه را بر عهده داشت ، پس از یک دوره بیماری درگذشت. جنازه ی وی به آنکارا منتقل و موقتاً درموزه ی مردم شناسی آنکارا به خاک سپرده شد و پس از پانزده سال به مزارفعلی ؛ آرامگاه مجلل آنیت قبیر (Anıtkabir) در پایتخت ترکیه ی جدید منتقل شد.
باری، امید است، عنوان اصلی این نوشتار که شاید غریب می نماید ( انقلاب خاموش ؛ اردوغان محتشم !) ، با نگاه گذرایی که بر گوشه ای از تاریخ تحولات ترکیه ی جدید انداخته شد، اکنون معنی دهد و از غربت درآید.
به هر روی، به مناسبتی که در ابتدای این نوشتار آمد، یعنی انتخاب رجب طیب اردوغان به سمت ریاست جمهوری این کشور برای نخستین بار با رای بی واسطه ی مردم ، مقدمه ی مولف کتاب "ترکیه در یک نگاه" ( حسین اردوش) که بیش از یک دهه پیش؛ در سال 1378 ، توسط موسسه ی انتشارات بین المللی الهدی، به چاپ رسید، در پایان این نوشتار آورده می شود ( با اندکی ویراست) . گویی آرزو یا پیش بینی مولف در مسیر چهره بستن است!.
« مقدمه
Artık ey milleti merhume, sabah oldu uyan!
Sana az geldi ezanlar, diye ötsün mü bu çanlar?
« مؤذن به اذان آمد و ناقوس جرس شد
بیدار شو ای ملت مرحومه سحر شد » [ برگردانی آزاد ]
[ برگردانی کمتر آزاد:
دیگر ای ملت مرحومه صبح شد، بیدار شو !
اذان ها کم است (کافی نیست )، ناقوس ها نیز برایت به صدا درآیند ؟ ]
این بیت مطلع سروده ای مشهور از کتاب سوم "صفحات" (Safahat) ؛ به نام «ندا های حق» Hakkın Sesleri از دیوان اشعار «محمد عاکف ارسوی» (Mehmet Akif Ersoy)؛ اندیشمند و شاعر بلند نام اسلام گرای آلبانیایی تبار عثمانی و ترکیه می باشد که متأسفانه در ایران تقریباً ناشناخته می باشد. شایان ذکر است سرود ملی ترکیه نیز برگرفته از سرودههای وی است.
ترکیه [در اینجا عثمانی] به صورت اخص و ترکان به صورت عام در تاریخ اسلام تأثیری ژرف داشتهاند و امروز نیز مسلمانان ترک از بزرگترین ذخایر بالقوه ی انسانی عالم اسلام به شمار میروند.
ترکان را سلاطین دنیای اسلام خواندهاند، ادعایی که گزاف نمینماید. از نیمه ی اول قرن سوم هجری به بعد، ترکان به تدریج عمدهترین سهم را در ساختار قدرت در جهان اسلام از آن خود نمودند.
این اقوام مهاجر بعد از صدها سال ممانعت از ورود ایشان به سرزمین های آن سوی سیحون یا سیر دریا، یعنی فلات ایران، با اسلام آوردن نه تنها جواز ورود به سرزمین های ممنوعه را پیدا کردند، بلکه دریافتند در دنیایی که این دین جدید بنا نهاده است، میان غلامی تا سلطنت راهی نیست.
ترکان دِین خود را به اسلام ادا نمودند. به صورت بازوی توانای اسلام درمیآیند و از این به بعد این نودینان اند که غازیان غیور جهان اسلام میگردند و مدافعان پر توان حریم حق. نبرد پرآوازه و تعیینکننده ی "عین جالوت"، "جنگ های صلیبی" ، "فتح قسطنطنیه" و " محاصره ی وین" از جمله گواهان این مدعایند.
ترکان یا چنانچه دقیق تر گفته شود، ترک زبانان، جمعیتی بالغ بر سیصد میلیون نفر را رقم میزنند که گسترهای پهناور از ولایات شرقی چین در آسیا تا بالکان در اروپا را دربرمیگیرد. میلیون ها انسانی که اگرچه با معیارهای نژادشناسی، تعلق نام ترک بر آنان اغماض بیش از اندازهای را میطلبد، اما زبان و پارهای از عرف و آداب مشترک و بیش از همه ادعای رایج در میان خود این مردمان، اینان را به عنوان ترک معرفی میکند.
اگر با قدری مسامحه دنیای ترکان را کمابیش به دو نیمه ی شرقی (ماورالنهر و ترکستان) و غربی (عثمانی دیروز و ترکیه ی امروز) تقسیم نماییم، میتوان گفت که از ظهور صفویه به بعد نیمه ی شرقی دنیای ترک که همواره جهتگیری معنوی آن به صورت طبیعی به سوی ایران بود، به دلایل مذهبی و سیاسی به طرف عثمانی برگشت.
با استیلای دو جلوه از فرهنگ و مدنیت غرب یعنی "مارکسیسم" بر نیمه ی شرقی و " کاپیتالیسم سکولار" بر نیمه ی غربی جهان ترک در قرن 14 هجری / بیستم میلادی، ارتباط این دو نیمه با یکدیگر قطع شد، به ویژه که مدار و محور اصلی این ارتباط و تعلق؛ یعنی اسلام، به ظاهر از عرصه ی حیات سیاسی، اجتماعی وفرهنگی هر دو بخش ازجهانترک حذف شده بود.
با فروپاشی امپراطوری سرخ، چندین جمهوری مستقل ترک زبان در نقشه ی سیاسی جهان جای گرفتند ( و این به قطع نظر از جمهوری های خودمختار مسلمان با اکثریت باشندگان ترک تبار درون جمهوری فدراتیو روسیه است ) و زمینه ی طبیعی برای ارتباط دوباره ی این دو نیمه به ظاهر فراهم آمد.
ترکیه و بیش از آن، استکبار غرب بر این آرزویند که «چانکایا» ( کاخ ریاست جمهوری ترکیه) جایگزین «توپ کاپی» ، «دلمه باغچه» و «ییلدیز» ( کاخ های خلفای عثمانی) گردد و نظام ترکیه نقش رهبری معنوی و ارشدیت جهان ترک را ایفا نماید. ارزش های حاکم یا به صورت صحیح تر، ارزش های رسمی در ترکیه، به عنوان الگویی برای این جمهوری ها درآید؛ یعنی غرب گرایی مطلق و همه جانبه، اسلامستیزی و از خود گریزی بالعاب رقیقی از پان ترکیسم، یا به عبارتی دیگر کمالیسم، شریعتی جدید برای جهان ترک در عصر جدید گردد.
لیکن دفتر رخدادهای این وادی پرحادثه نه آن گونه تحریر میشود که ایشان آرزو دارند! چرا که غازیان اسلام با آغاز این قرن به ندای آن بزرگ احیاگر [حضرت امام خمینی قدس الله سره الشریف]، که خاستگاه آن جان های ملتهب و منتظر امت بود، لبیک گفته، و این بار "فتوحات" را در عرصه ی دل و اندیشه تجدید نمودند و تمامی معادلات به ظاهر معقول در جهان امروز را در هم ریختند.
ترکیه، تنها سرزمین اسلامی خارج از حیطه ی جهان کمونیسم بود که اسلام ستیزان قریب به یک قرن، بینقاب در آن جولان دادهاند، ولی امروزه با دل نگرانی از سوی آنان و دل گرمی از سوی امت واحده ی اسلامی، جزء مستعدترین مناطق برای احیای ارزشهای اسلامی ارزیابی میشود.
امید میرود با توجه به سابقه ی درخشان این مرز و بوم و غیرت دینی که از مردمان مسلمان این سرزمین سراغ میرود، در آیندهای نه چندان دور شاهد عزت و اقتدار اسلام در این کشور باشیم و امکانات عظیم این دیار همراه با امکانات سایر بلاد اسلامی برای پشتیبانی از حق و نجات انسان های مظلوم در سراسر جهان به کار گرفته شود » [ حسین اردوش، همان، صص سه - پنج ].
منابع:
- اردوش، حسین، ترکیه در یک نگاه، تهران: انتشارات بین المللى الهدی، 1378.
- Tan, Altan, " Müslüman kanı yerde kalmaz", Tevhid Dergisi ,Yıl: 3, Sayı: 31, Temmuz 1992, S.17- 21
(تان، آلتان، خون مسلمان بر زمین نمیماند - متن سخنرانی درباره ی شهید شیخ سعید پالوی-، مجلهی توحید، سال ۳، شماره ی ۳۱، ژوئیه ی ۱۹۹۲ م. . ]
- شاو، استانفورد جى. و ازل کورال شاو، تاریخ امپراتورى عثمانى و ترکیه جدید، (مجلد اول فقط نام شاو را بر خود دارد و مجلد دوم نام شاو و همسرش، ازل کورال شاو هر دو را) ،ترجمه ی محمود رمضان زاده ، مشهد: آستان قدس رضوى، 1370.
- سیارى،صبرى، جریانات اسلامى در ترکیه، ترجمه ی حامد صادقى، تهران: دفتر ادبیات انقلاب اسلامى حوزه ى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، 1376.
- فلاطوری، عبدالجواد، نامه ی سرگشاده، تهران: اسناد مرکز اطلاع رسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی .
- هانتر، شیرین، آینده ى اسلام و غرب - برخورد تمدن ها یا هم زیستى مسالمت آمیز؟،ترجمه ی همایون مجد، تهران: نشر و پژوهش فروزان فر ،1380.
منبع: پایگاه تحلیلی خبری ایران بالکان (ایربا)