یکی از مهمترین ویژگیهای نشانهشناسی روس که در طی یک صد سال گذشته همچنان برجای مانده، متمایز کردن نظامهای نشانهای و سخن گفتن از نظامهای نشانهای ثانویه در تعامل با نظامهای اولیه است.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، همایش ملی «نظریه و نقد ادبی در ایران» فردا با حضور صاحبنظران در دانشگاه تربیت مدرس برگزار خواهد شد.
در این باره یادداشتی از احمد پاکتچی عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع) که اختصاصا در اختیار خبرنگار فارس قرار گرفته است در پی میآید:
گستردگی این باور که نشانهشناسی مولود دانش زبانشناسی است و این تعبیر تکرار شونده که نشانهشناس شاخههای هنر را به مثابه گونههای مختلف زبانی مینگرد، گاه در محافل اهل هنر این تأمل را به وجود میآورد که دانشی با این تبار و رویکرد، تا چه اندازه امکان انس یافتن با موضوعات ادبی و مسئله خلاقیت را خواهد داشت توجه به خاستگاه فلسفی- منطقی در نشانه پرس در آمریکا هم تغییری در این نگرانی ایجاد نمیکند. در این میان، باید توجه داشت که دانش نشانهشناسی در دهههای انتقال از سده نوزدهم به بیستم، به طور همزمان با امریکا و قلب اروپا، در روسیه هم متولد شد و در آنجا سهم نقد ادبی در پیدایی دانش نشانهشناسی بیش از هر شاخه دیگر از علم بود.
یکی از مهمترین ویژگیهای نشانهشناسی روس که در طی یک صد سال گذشته همچنان برجای مانده، متمایز کردن نظامهای نشانهای و سخن گفتن از نظامهای نشانهای ثانویه در تعامل با نظامهای اولیه است؛ در همین راستاست که در سنت نشانهشناسی روس، رابطه زبان و ادبیات در قالب رابطه یک نظام اولیه زبان با نظام ثانویه ادبیات تعریف میشود که نظام اولیه در آن، محمل و بستر شکلگیری نظام ثانویه است. نخستین نمودهای جداسازی نظام نشانهای ادبیات از نظام زبان را میتوان در اندیشه فرهنگ پژوهان سنت پترزبورگ بازجست. ایوان گرفس (۱۸۶۰-۱۹۴۱) بنیانگذار این مکتب، با تکیه بر تقابل فرهنگ و تمدن، آن دو را حاصل دو امر «خرد خلاق» و «اراده سامانمند» میدانست؛ در دیدگاه او در خلاق ناظر به آفرینش و نوآوری بود و اراده سامانمند، ناظر به روزمرگی.
تمایز زبان روزمره از زبان خلاق، در محافل صورتگرایان (فرمالیستها) نیز مورد توجه بود و نمودی از آن را میتوان در نوشتههای ویکتور اشکلوفسکی (۱۸۹۳-۱۹۸۴م) بازجست. او در بیان تفاوت میان شعر و کلام روزمره، یکی از مهمترین وجوه این تفاوت را «دشوارسازی» موجود در کلام هنری میدانست و معتقد بود که زبان شعر، زبانی است که عامدانه در آن عناصر دشواری ساز و غریب به کار گرفته میشود. در پترزبورگ، نام حلقه صورتگرایان «انجمن مطالعه زبان ادبی» بود که اختصار آن اوپویاز بود و این نام به خوبی نشان دهنده اهداف حلقه بود.
در فضای مطالعات هرمنوتیک روسیه، گوستاو اشپت (۱۸۷۹-۱۹۳۷م) که کهنترین کاربرد اصطلاح سمیوتیک در روسیه به او باز میگردد، با تکیه بر این اصل که «سخن» میتواند کارکرد هر نشانه دلخواه دیگر را داشته باشد و هر نشانه دلخواه نیز میتواند کارکرد سخن را داشته باشد، زبان را در یک سطح و دیگر نظامهای نشانه ای ـ از جمله ادبیات ـ را در سطحی دیگر قرار داده است. از جمله ملاحظات مهم اشپت در این رابطه، توجه او به این نکته است که بسیاری از نظامهای نشانهای دیگر جز سخن و از جمله ادبیات، همانند سخن از چینشی خطی پیروی نمیکنند و به این ترتیب او به سوی تأسیس یک رویکرد جایشناختی در متن راه جسته است. به عنوان نمونه، وی در مقایسهای میان ادبیات و تئاتر میگوید: «در اثر ادبی، میتوان تصویر قهرمان را در اواسط اثر یا در پایان اثر به دست آورد، اما در درام، هنرپیشه ناچار است تمامی چهره قهرمان را در آن ارائه دهد».
یکی از تعیینکنندهترین چهره ها در نشانه شناسی روسیه، میخائیل باختین (۱۸۹۵-۱۹۷۵م) است که محور مطالعاتش ادبیات بوده است. برخی افکار بنیادین او مانند گفتوگوگرایی و «موقعیت زمان-مکانی» حاصل اندیشه ورزیهای او در باب متن ادبی و رویکرد تاریخی- تطبیقی به آن است.
مکتب مسکو- تارتو که به عنوان اوج نشانهشناسی روس توسط باریس اوسپنسکی (۱۹۲۷-۲۰۰۵م) و یوری لوتمان (۱۹۲-۱۹۹۳م) بنیان نهاده شد، همواره متکی بر ادبیات بود؛ اوسپنسکی و لوتمان بخش مهمی از الهامات خود را از آثار ادبی، به خصوص آفریدههای پوشکین و داستایوسکی گرفتند و با وجود فراز و نشیبهای مکتب، هرگز از اهمیت ادبیات در مرکز مطالعات خود نکاستند. افزون بر بهره گسترده که از دستاوردهای پیشینیان چون صورتگرایان و حلقه باختین گرفتند، دیدگاه اشپت درباره رابطه زبان و ادبیات، به صورت نظامهای نشانهای اولیه و ثانویه در آموزههای مکتب مسکو- تارتو روی به تدوین آورد. بر اساس دیدگاه آنان، نظامهای نشانهای ثانوی مانند ادبیات، نظامی متشکل از دلالتهای قابل انتظار و برهم زدن آنها است.
به عنوان نتیجهگیری، باید گفت محافل نشانهشناسی روسیه در نیمه نخست سده ۲۰م، به طور محسوسی از محافل زبانشناسی مستقل بودهاند؛ تنها در مورد مکتب صورتگرایان روس میتوان نقد ادبی را در کنار زبانشناسی بازجست، در حالی که بیتردید، صورتگرایان روس روشهای مطالعه زبان را به روشهای نقد ادبی و به طبع نقد هنر تعمیم ندادهاند.