امروز کمتر کسی شک دارد که دورهی جدیدی در حیات جهان اسلام آغاز شده است. محققان و رسانهها اعلام میکنند که یک «رنسانس اسلامی» جدید و دوره جدید تمدن بزرگ اسلامی شروع شده است. آنها بر تاثیر این روند جدید بر کشورهای ضعیف و سکولار غربی تاکید دارند. محقق مطرح روس، میرزسکی در این رابطه می نویسد: مساله این نیست که تعداد مسلمانان در جهان در مقایسه با پیروان سایر ادیان به سرعت در حال افزایش است (شمار مسلمانان حداقل در حال حاضر 1.3میلیارد نفر است)؛ مساله این است که این جامعه مسلمان بسیار فعال است. با توجه به همین واقعیت می توان نتیجه گرفت که سیاست بخش بسیار مهمی (و تا حدی جزء لاینفک) اسلام محسوب میشود. برخی از نمایندگان دنیای اسلام سهم خود در تقویت این روند را ایفا میکنند. آنها تاکید دارند که اسلام چیزی بیش از یک دین است، اسلام به صورت ریشهای با مسیحیت و یهود متفاوت است. در مسیحیت و دین یهود «خدایی برای خداست و سزار بودن برای سزار». در صورتیکه این ایده در میان بسیاری از چهرههای شاخص جهان اسلام پذیرفته شده است که اسلام بدون سیاست، اسلام ناقصی است. پیشینه حاکمیتهای اسلامی در طول تاریخ و تکاپوهای مختلف در جهان اسلام برای ایجاد حاکمیتهای اسلامی، و لو با تفاوتهای ماهوی این تلاشها، موید اصالت و پویایی این ایده است. ایدهای که نه یک بدعت بلکه از سنتهای اسلامی محسوب میشود.
بدیهی است که این پدیده، امری ساده نیست و پیچیدگیهای زیادی دارد. یکی از اهداف محوری مطرح شده توسط فعالان در جهت ایجاد حاکمیتهای اسلامی تحقق عدالت است. البته در این بین تعریف ارائه شده از عدالت و همچنین رهیافت تحقق آن توسط جریانهای مختلف تفاوتهای زیادی دارد. از این منظر، مساله نوظهور دولت اسلامی یا داعش، که برای افراطگرایان مصداق تجدید خلافت است و نمونهای از ایده سیاسی حکومت مذهبی است که تعریف خود از حقانیت را دارد و نباید از خاطر برد که جریانهایی نظیر داعش در جهان اسلام یک اقلیتند و این سبک از تعریف و تحقق عدالت مورد تایید عمده علمای مسلمان و چهرههای شاخص جهان اسلام نیست.
اما به هر حال، نظرات کارشناسان در خصوص انکارناپذیر بودن یکپارچگی مذهب جهانی با ساختارهای ذکر شده که امروزه در رسانهها به صورت گسترده منتشر می شود، یکسان نیست. ا.ا. ایگناتنکو، شرقشناس در این خصوص معتقد است که: بحث جداناپذیری مذهب و سیاست، محصول رقابتهای بین نیروهای مذهبی و لائیک در کشورهای اسلامی و یا کشورهای دارای اقلیت مسلمان موثر نظیر روسیه است. از یک طرف نیروهای مذهبی تلاش دارند که توسط اسلام معنوی، بخش غیر مذهبی جامعه را کنترل نماید و از طرف دیگر نیروهای لائیک در تلاشند تا به نوبه خود بر بخش مذهبی جامعه تسلط یابند. دیدگاه ایگناتنکو در جامعه مسلمانان خارج از مرزهای جهان اسلام در طول قرن ها به صورت عملی تایید شده است. برای مثال در برخی مناطق مسلمان نشین روسیه مانند تاتارستان و باشقیرستان، رهبران مذهبی این مناطق یک بار هم در خصوص اسلام و زندگی مسلمانانی که آنجا زندگی می کنند مانند نمایندگان شاخص اسلام سیاسی در درون مرزهای جهان اسلام سخن نگفتهاند.
به هر حال باید اعتراف کرد که ایجاد خلافت به شیوهای که داعش در حال برساختن آن است، تفکری است که وجود دارد، البته این تفکر بیشتر در میان افراطگرایان طرفدار دارد و مسلمانان معتدل حامی این ایده نیستند. البته باید توجه داشت که بسیاری از اندیشمندان افراطگرایی را با ذات ادیان در تناقض مییابند و برای مثال بسام طيبي میگوید: افراطگرایی در تمامی ادیان در واقع جهانبینیای است که بر بنیاد الحاد استوار است. مساله اینجاست که فرایندهای دومینو وار در کشورهای مسلمان خاورمیانه و فرای مرزهای آنها که با بخشی از ایدئولوژی جامعه مسلمانان مرتبط است توسط جریان جهانی شدن نیز تحریک میشود (در نتیجه آن؛ سکولاریزه شدن پس از آن) و واکنش به آن فقط یک واکنش متقابل به تهاجم فرهنگ خارجی نیست. بر اساس دیدگاه فروم، فرایند زایش فعال ایدئولوژی بر پایه دین، در جایی شکل میگیرد که سیستم مذهبی با جریان غالب اجتماعی تطابق ندارد و در چنین جامعهای بحران مذهب و جریان عملی اجتماعی زندگی رخ می دهد.
دقیقا چنین فرایندی در بیشتر کشورهای مسلمان نیز در حال رخ دادن است چرا که در این کشورها توسعه تکنولوژیهای ارتباطی و ابزارهای تعامل و تجارت به فرسایش ارزشهای سنتی و چارچوبهایی نظیر مردسالاری منجر میشود و این پدیدهها نضجگیری جریان افراط موثر واقع میشوند. از این نقطه نظر، داعش محصول تلاش متمرکز افراطگرایانی است که در مسیر توسعه گیر کردهاند، آنها میکوشند در مرزهای دولت اسلامی به یک تعامل مناسب بین آموزههای دینی خود و ساختارهای اجتماعی که توسط حکومت آنها ایجاد میشود دست یابند تا از این طریق به تصور خود به یک توازن ایدهآل بین دین و سیاست برسند چیزی که از منظر آنها دستیابی به آن در صورت وجود انواع دیگر حکومتها به هیچ وجه امکانپذیر نیست. همینجا مشخص میشود که سر بریدن در ملأ عام؛ اعدامها؛ سوزاندن و چیزهایی شبیه این نه فقط یک نمایش تبلیغاتی است بلکه در واقع این اعمال از تلاش این افراد برای بازگشت به ادوار گذشته نشأت میگیرد؛ به عبارت دیگر این اقدامات فقط تبلیغات صرف نیست. در اجرای این طرح آنها از خشنترین روشها استفاده میکنند که این روشها برای آنها چیزی جز نُرم زندگی محسوب نمیشود. همین امر، این حقیقت را که چرا زیر پرچم داعش شمار زیادی روانی جمع شدهاند که تمایلات سادیسمی دارند را توجیه میکند. این افراد، اشخاصی هستند که در جوامع متمدن امروزی با سیستم حقوق بشری به سختی میتوانند برای خود جایی پیدا کنند چرا که آنها در چنین جوامعی یا باید به زندان بروند یا سرنوشت آنها به صندلی مرگ ختم میشود. پژوهشهای ی. س مالچانوا، ای. و. دابریکوف نشان داده که برخی مسائل که امروزه ناهنجاری روانی محسوب میشوند در گذشته هنجار بودهاند و مساله غیرعادی محسوب نمیشدند. جهانبینی افراطی خاص که ا.ا. ایگناتنکو به آن اشاره میکند نیز نقش بسیار مهمی در این فرایند ایفا کرده است، براساس دیدگاه ایگناتنکو، ویژگی تفکر لایههایی از مسلمانان بر عکس تفکر غالب غربیها است و ماهیت آن توجه آن به گذشته است نه نگاه به آینده.
با توجه به تقابل جریانات ذکر شده، در حقیقت تقابل جهانی شدن و افراطگرایی دینی، میتوان با احتیاط چنین نتیجهگیری کرد که ما شاهد آغاز «غروب خلافت جهانی» که شکل نهایی آن داعش است، هستیم. این احتمال به صورت متناقض به آنچه در خاورمیانه رخ می دهد، مرتبط است. مساله این است که طرفداران «رنسانس اسلامی» در شکلی که الان ما شاهد آن هستیم و وجود آنرا در منطقه میبینیم، تلاش میکنند که فرایندهای جهانیسازی را نبینند یا تعمدا تاثیر آنها را کم جلوه بدهند. این در حالی است که تجربه در کشورهای مطرح اسلامی کاملا برعکس این ماجرا را نشان می دهد. مثلا در مصر؛ طرح سیاسی اخوان المسلمین شکست خورد و با دخالت ارتش، طرحهای محمد مرسی، رئیس جمهوری مصر برای ایجاد تغییرات عمیق اجتماعی عملی نشد. این روند نشان داد که جامعه مصر در حال گذار است، طبقات اجتماعی که سال 2011 به خیابان ها آمدند، خواستار آنچه که مرسی به دنبالش بود نبودند. به همین دلیل پیروزی های اسلامگرایان افراطی که کمکهای مالی فراوانی از شیخنشینان وهابی خلیج فارس دریافت می کنند، همیشگی نخواهد بود.
تغییر شرایط به نفع این افراطیون با استفاده از زور امکانپذیر نیست، شاید حکم مرگ محمد مرسی و تعدادی از طرفداران او که به تایید مفتی اعظم مصر، رئیس دانشگاه الازهر نیز رسیده است، اثباتی برای این دیدگاه باشد.
نمونه دیگر ترکیه است، طرح نئوعثمانیسم اردوغان که بر پایه تزریق نرم ایدههای اسلام سیاسی و ساخت امپراطوری عثمانی استوار است؛ در عمل به تصفیه حساب با کمالیستها و ارتش ختم شد. حزب «توسعه و عدالت» در انتخابات پارلمانی 2015 با یک رقیب سرسخت روبرو شد و تسلط کامل خود بر سیاست ترکیه را از دست داد؛ حزب دموکرات خلق دمیرتاش و نیروهای سکولار در این انتخابات پیروز اصلی بودند. ایدههای دوره آتاترک و ناسیونالیستهای سکولار عرب دوره جمال عبدالناصر بسیار موثرتر از چیزی که به نظر میرسید تاثیرگذار بودند. باید از گروههای جوانان ضداسلام در مصر و تونس مانند جنبش «تمرد» نیز یاد کرد. مساله دیگر، کشورهای شبهجزیره عربستان هستند که بنیادگرایی ریشههای بسیار قوی در آنجا دارد. اما حتی در عربستان سعودی که در آن هیچ نشانی از دموکراسی و لیبرالیزم وجود ندارد و رژیم وهابی به شدت بر اجرای قوانین شریعت نظارت دارد، نشانههای لیبرالیزم رفته رفته خود را نشان میدهند. برای مثال بحث های طولانی در خصوص اعطای حق رانندگی به زنان در نهایت به اعطای چنین حقی به زنان منجر شد.
هم اکنون داعش هزاران نفر را از سراسر جهان به خود جذب کرده است؛ ایدئولوژی این گروه نیز طرحهای بزرگی برای تصاحب دنیا دارد. کمکهای مالی از کشورهای زیادی در دنیا برای داعش ارسال میشود، از جمله از روسیه. این مساله تهدید داعش را به شدت جدی میسازد به خصوص در زمینه افزایش احتمال خطر عملیات تروریستی و بروز بی ثباتی در کشورهایی با ساختارهای ضعیف مثلا در کشورهای ایجاد شده از شوروی سابق. البته داعش نیز «پاشنه آشیل» دارد که در وهله اول به تصنعی بودن ایده «خلافت جهانی با تعریف داعشی آن» برمیگردد. اگر به نقشه راه پنج ساله داعش نگاه کنیم؛ میفهمیم که برنامه آنها به هیچ وجه جهانی نیست. برای مثال در شرق، «خلافت» به ایالت گجرات هند ختم می شود که مردم آن به شدت احساساتی ضد مسلمانان هندی دارند. در وهله دوم این امر با ویژگی تفکر ایدئولوژیکی داعش در ارتباط است. متخصصین روانشناسی خشونت معتقدند که تفاوتهای کوچک تاثرات شدیدتری نسبت به تفاوت های اساسی ایجاد می کنند. یک تفکر استبدادی با تناقضات، بهتر خو میگیرد تا با تفاوت های جزئی عاطفی، احساسی. دلیل اینکه جنگ های داخلی نسبت به جنگ بین کشورها خشن تر و خونبارتر است، همین مساله است. پیروزی شورشیان مسلح و انقلاب در کشورها سبب شده تا دوستان قدیمی به دشمنان امروز تبدیل شوند.
به همین دلیل ما اصلی ترین مخالفان داعش را در میان سایر جریانات اسلامی خواهیم دید. برای مثال اصلا بعید نیست که شمشیر داعش به سمت عربستان سعودی یا ائتلاف سایر گروههای رادیکال در سوریه که اخیرا به داعش اعلان جنگ کردهاند، برگردد. در این شرایط حملات به مسیحیان و پیروان سایر ادیان بیشتر حالت یک جنگ روانی تبلیغاتی وحشتآور را خواهد داشت که اولویت اول محسوب نمیشود. بدین ترتیب، دیر یا زود، ولی حتما در این «اتحاد» صدای «عداوت معصیتبار» و خیانت به ایده «خلافت جهانی» شنیده خواهد شد، این امر دلسردی از ایدههای داعش را به همراه خواهد داشت. علاوه بر این، قدرت و ثبات داعش تا حد زیادی به مهارت رهبران آن برمیگردد. اگر آنها بتوانند تعادل در ساختارهای داخلی داعش را از طریق افراطگرایی بیش از اندازه حفظ نمایند، حیات داعش ادامه پیدا خواهد کرد. با توجه به گسترش داعش بدیهی است که حفظ این تعادل بسیار دشوارتر خواهد شد.
به همین دلیل مساله برخورد عملیاتی برای نابودی داعش بسیار مورد توجه است و از یک طرف بر تقویت اختلافات داخلی در این گروه تاکید دارد و از طرف دیگر پاکسازی کامل رهبران و تئوریسینهای داعش را شامل میشود. چنین وقایعی برای تاریخ مسیحیت ناآشنا نیست. برای مثال قرن 7 میلادی در امپراطوری روم شرقی یک گروه مذهبی افراطی موسوم به پاولیکیان قدرت گرفت که تمامی مسیحیان دیگر را منحرف میدانستند. پاولیکیان توانستند حکومت خود را در سواحل فرات تاسیس کنند، حکومت آنها از بیزانس و خلافت عربی مستقل بود و توانستند شکستهای نظامی را به هر دو حکومت تحمیل کنند. تاریخ اما چگونگی نابودی آنها توسط بیزانس را ثبت نموده است. بسیار ساده: تحویل اسلحه یا مرگ. البته این فرمول برای داعش کارآمد نیست چرا که در شرایط کنونی دنیا، روابط کشورهای بزرگ دنیا اجازه تحقق این برنامه را نمیدهد. پس باید فقط به درگیریهای داخلی داعش و نابودی آن در نبرد با همسایگان امید داشت. علاوه بر این ما باید به شدت با ایجاد شاخه های داعش در کشورمان یا در مرزهایمان به شدت برخورد نماییم.
اینکه این فرایند چقدر زمان خواهد برد، بسیار پیچیده است. اما براساس تحلیل چند منبع مستقل، فرایندهای انسانی به شدت سرعت گرفتهاند، به بیان سادهتر روندهایی که در گذشته برای بروز؛ توسعه و نابودی به چند صد سال زمان نیاز داشتند در نیمه نخست قرن 21 با سرعت باورنکردنی صورت میپذیرند. به همین دلیل ما در آیندهای نه چندان دور شاهد تغییر اساسی در داعش و حتی سقوط ایده «خلافت جهانی» با تعریفی که داعش و افراطیون به دنبال آن هستند، خواهیم بود.
*کارشناس مرکز مطالعات قومیتی ـ مذهبی قازان (وابسته به موسسه ریسی)
منبع: سایت رسمی موسسه ریسی / ترجمه مهدی محمدبیگی کاسوایی https://ccsi.ir//vdcb09b8.rhb8spiuur.html
اشتراک گذاری :
ccsi.ir/vdcb09b8.rhb8spiuur.html
ارسال نظر
کليه حقوق اين سايت متعلق به بنياد مطالعات قفقاز بوده و استفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلامانع است.