جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ , 26 Apr 2024
تاریخ انتشار :چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۱۴:۰۹
کد مطلب : 13304
بررسی ماهیت تعامل روسیه و چین در آسیای مرکزی: اجبار ژئوپلیتیک
هنگامی‌که از پدیده‌ی ظهور قدرت‌های بزرگ در نظام بین‌الملل سخن به میان می‌آید، یکی از موضوعات مهم مورد بحث به‌عنوان ویژگی رفتاری مشترک این قدرت‌ها، آن است که افزایش چشمگیر ظرفیت‌ها و توانایی‌های یک بازیگر در عرصه داخلی، همواره با بازتاب‌هایی در محیط پیرامونی همراه بوده است. چین یکی از همین بازیگران است که روند قدرت‌گیری و «خیزش» آن توجه بسیاری از نظریه‌پردازان و تحلیل‌گران را به خود معطوف کرده است. در این چارچوب، منطقه آسیای مرکزی، یکی از مناطقی است که چین به طور سنتی و از دوران بسیار دور ارتباطات نزدیکی با آن داشته و دارای جنبه‌های قوی پیوند با این منطقه است. فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ و باز شدن فضای آسیای مرکزی، زمینه مساعدی را برای برقراری مجدد پیوند‌ها میان چین و جمهوری‌های تازه استقلال‌یافته فراهم کرد. از آن زمان تاکنون، این پیوندها در ابعاد گوناگون رو به گسترش بوده است. به موازات توسعه روابط چین با آسیای مرکزی طی سال‌های اخیر، یکی از سوالات جدی که به‌صورت مستمر مطرح شده، این بوده که ماهیت روابط پکن با جمهوری‌های منطقه چیست؟ آیا آن‌گونه که در اغلب تحلیل‌ها اشاره می‌شود، تنها جنبه اقتصادی پیوندها با این منطقه ـ آن‌هم به‌طور خاص در بحث از منابع انرژی منطقه ـ مورد توجه چین قرار دارد و یا دستور کار گسترده‌تری در میان است؟ سوال دیگری که در پیوند با همین بحث مطرح می‌شود و نوع پاسخگویی به پرسش نخست، در پاسخ به این سوال نیز نقشی تعیین‌کننده دارد، این است که روند توسعه روابط چین با منطقه، چه تأثیری بر جایگاه قدرت مسلط سنتی در آسیای مرکزی ـ یعنی روسیه خواهد داشت ـ و روند موجود، تعامل روسیه و چین را در آسیای مرکزی به چه شکلی رقم خواهد زد؟ در پاسخ به پرسش نخست باید گفت که بر خلاف تحلیل‌های غالب، روابط چین با آسیای مرکزی محدود به جنبه اقتصادی نبوده، بلکه در سال‌های اخیر در تمامی ابعاد رشد و گسترش داشته است. در بعد امنیتی، از سال ۲۰۰۲ به بعد، چین مجموعه‌ای از قراردادهای نظامی و امنیتی با دولت‌های آسیای مرکزی به امضا رسانده که شامل اعطای کمک‌های نظامی قابل توجه به قزاقستان و قرقیزستان، قرارداد استرداد مجرمین با این دو کشور، قرارداد همکاری در مبارزه با افراط‌گرایی، تجزیه‌طلبی و تروریسم با ازبکستان و تاجیکستان، افتتاح «مرکز منطقه‌ای مبارزه با تروریسم» سازمان شانگهای در تاشکند و اجرای رزمایش‌های مشترک سالانه با کشورهای آسیای مرکزی بوده است. در حوزه اقتصاد، این توسعه روابط در بخش‌های انرژی، تجارت و سرمایه‌گذاری و حمل‌ونقل قابل مشاهده است. در بخش انرژی، تمرکز چین بر ساخت شبکه‌ای ۴۲۰۰ کیلومتری از خطوط لوله نفت و گاز بوده که از غرب چین تا شانگهای امتداد می‌یابد. در بخش تجارت، چین عملاً توانسته جای روسیه را به‌عنوان مهم‌ترین شریک تجاری کشورهای منطقه بگیرد. حجم تجارت چین با کشورهای منطقه که در سال ۲۰۰۶ به بعد تقریباً هر سه سال یک‌بار به دو برابر افزایش یافته و این روند افزایش، به‌طور مستمر ادامه داشته است. در حوزه سرمایه‌گذاری نیز فقط در سال ۲۰۱۳ مجموعه قراردادهایی به ارزش بیش از ۴۸ میلیارد دلار میان چین و چهار کشور از مجموع پنج کشور منطقه به امضا رسید. فعالیت چین در حوزه حمل‌ونقل در منطقه نیز در موضوع ایجاد راه‌های جدید، از جمله خطوط آهن به منظور تسهیل ارتباط با کشورهای منطقه و ماورای آن نمود پیدا کرده و طرح پکن برای ایجاد «جاده ابریشم جدید»، مهم‌ترین نمود توجه چین به منطقه از این منظر به شمار
می‌رود. در ‌‌نهایت، روابط چین با آسیای مرکزی در حوزه فرهنگی نیز طی سال‌های اخیر رشد محسوسی داشته که تأسیس و توسعه «مدارس کنفسیوس» در کشورهای منطقه ـ که در حال حاضر تعداد آن‌ها به ۱۰ عدد رسیده ـ شاهدی بر این ماجرا است. بر این اساس، می‌توان گفت که به ویژه در حدود یک دهه اخیر، چین توانسته خود را به‌عنوان یک بازیگر مهم و تأثیرگذار در تمامی ابعاد در منطقه مطرح کند. اکنون سوال اینجاست که با توجه به نقش‌آفرینی سنتی روسیه در آسیای مرکزی به‌عنوان قدرت مسلط، این توسعه نفوذ همه‌جانه چین، با چه واکنشی از جانب روسیه روبرو شده و یا خواهد شد؟ در پاسخ به این سوال باید گفت زمانی که پای مقایسه دو قدرت بزرگ فعال در آسیای مرکزی به میان بیاید، می‌توان مشاهده کرد که روسیه طی سال‌های اخیر روندی رو به افول را چه از جنبه عناصر قدرت ملی و چه از جنبه نفوذ منطقه‌ای ـ به‌طور خاص در آسیای مرکزی ـ تجربه کرده و این در حالی است که رشد عناصر قدرت ملی چین هم‌چنان به‌طور مستمر ادامه داشته است. از سوی دیگر، در شرایطی که روسیه از حدود دو سال پیش به‌واسطه بحران اوکراین یکی از تیره‌ترین دوره‌های روابط خود را با غرب سپری کرده و در مسائل خاورمیانه نیز به‌طور کامل در مقابل رویکردها و سیاست‌های غربی قرار دارد، این کشور ـ دست‌کم در میان‌مدت ـ منشأ اصلی تهدید علیه خود را از سمت غرب می‌بیند، نه شرق و اولویت سیاست‌های امنیتی خود را بر جلوگیری از محدود شدن خود توسط ایالات متحده و ساختارهای غربی قرار داده است. در چنین شرایطی، روسیه اصولاً نمی‌تواند نسبت به توسعه نفوذ چین در منطقه آسیای مرکزی حساسیت بیش از حدی از خود نشان دهد؛ زیرا منزوی شدن هر چه بیشتر مسکو از سوی کشورهای غربی، نزدیک شدن بیشتر به چین را در پی داشته که نمود آن در قالب قراردادهای مهم اقتصادی منعقد شده میان پکن و مسکو، به‌ویژه پس از وقوع بحران اوکراین قابل مشاهده است. توسعه روابط روسیه و چین در دوره پس از بحران اوکراین به حدی بوده که در تحلیل‌های مختلف، از شکل‌گیری یک «همکاری استراتژیک» میان طرفین سخن به میان می‌آید که بر شش محور انرژی، تجارت، همکاری‌های صنعتی و فناورانه، امور مالی، حوزه نظامی و حوزه سیاسی و دیپلماتیک استوار است. بر این اساس، می‌توان گفت چین در جهت توسعه نفوذ خود در منطقه آسیای مرکزی با یک قدرت رقیب در حال افول و ـ به طور فزاینده ـ وابسته به خود روبروست و فضای رقابت در منطقه به‌طور کامل به نفع پکن است. با این وجود، یقیناً نمی‌توان چنین پنداشت که در حلقه‌های سیاستگذاری روسیه، نفوذ چین در آسیای مرکزی به‌عنوان امری به کلی مطلوب و خوشایند ارزیابی می‌شود. جالب اینجاست که هرچند یکی از سیاست‌های مدنظر روسیه برای تقابل با غرب، توسعه «همگرایی اوراسیایی» است، طرح‌های همگرایانه روسیه در منطقه نیز نه تنها سبب محدود شدن نفوذ چین در آسیای مرکزی نمی‌شود، بلکه در عمل آن را تسهیل هم می‌کند. در شرایطی که روسیه به دنبال حضور کشورهای آسیای مرکزی در اتحادیه گمرکی مدنظر خود است، چین از آن به‌عنوان ابزاری برای افزایش منفعت اقتصادی خود استفاده می‌کند. طرح «اتحادیه اقتصادی اوراسیا» نیز برای چین دارای جذابیت است؛ زیرا برقراری رژیم تجارت آزاد در آسیای مرکزی، شرایط بهتری را برای جریان یافتن کالا‌ها و سرمایه چینی به منطقه فراهم می‌کند. در مجموع، روند همکاری و تعامل فعلی روسیه با چین در آسیای مرکزی، بیشتر نوعی «اجبار ژئوپلیتیک» است تا «انتخاب راهبردی». اما با توجه به روند موجود در توسعه روابط پکن با منطقه از یک‌سو و استمرار تنش‌ها در روابط روسیه با غرب، نمی‌توان انتظار داشت که در بلندمدت، روسیه حتی در صورت برداشته شدن این اجبار نیز دیگر توان رقابت با چین در آسیای مرکزی و بازیابی جایگاه سابق خود را در منطقه داشته باشد. شاید یک «آسیای مرکزی چینی» چیزی باشد که در بلندمدت انتظار روس‌ها را می‌کشد! *کارشناس مسایل اوراسیای مرکزی منبع: همشهری دیپلماتیک، نشریه سیاسی ـ تحلیلی، دوره جدید، شماره 90، بهار 1395، ص 149-148 https://ccsi.ir//vdcayen6.49new15kk4.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

عضويت در خبرنامه